Skip to main content

آقای بازرگان! آقای موسوی حالا همانجا است

 

 

اینجا همیشه بهار است

فصل‌های بی‌ربط را تحریم می‌کنیم

.

خم می‌شویم سنگ برمی‌داریم
؛

خون
حمام جوانی ما است
؛

شب
خواب‌مان نمی‌برد
؛

صبح
از خواب می‌پریم

تا زانو در آب‌وعرق می‌رویم
؛

اینجا همیشه زمستان است
ابتدای بهار

.
.

ما همیشه همین‌ایم زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده

.

صورتم را با سیلی سبز نگه می‌دارم
این ابتدای تغییر است

.
.

باد که می‌آید، دیگر نمی‌آید
بوران که می‌شود، دیگر نمی‌شود
باران که می‌بارد، غلغله می‌شود
قانون‌های قیقاج‌ خیس می‌شود، باد می‌کند، ببین
!

اینجا
!
تابستان است، میوه می‌دهند، به نوبت یالله‌یالله‌یالله‌یالله‌یالله بپر
بپر
بپر
بپر
بپر

؛

بپر
!

نسل بعدی
منتظر است خون خونخوارهای‌ خود را بریزد
،
توی شیشه

،

از توی شیشه بریزد توی کاسه

از توی کاسه بریزد توی لیوان

با لیوان بپاشد به دیوار

از دیوار کش بگیرد تا روی زمین

.

من همیشه
همین‌ام
زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده‌زنده

؛

از ما کسی مرده؟

اینجا کسی مرده؟

آنها که رفته‌اند، کجا رفتند
!

.

.
.

به نوبت
کر می‌شویم
یالله‌یالله‌یالله‌یالله‌یالله‌یالله‌یالله‌یالله اینها
یک‌کاره با قمه از راه می‌رسند
!

.
.
.

باور کن آقا
!
تو قصه نیستی

ما آدم‌ایم

پائیز ۲۰۱۰

Visits: 30