اینجا همیشه بهار است
فصلهای بیربط را تحریم میکنیم
.
خم میشویم سنگ برمیداریم
؛
خون
حمام جوانی ما است
؛
شب
خوابمان نمیبرد
؛
صبح
از خواب میپریم
تا زانو در آبوعرق میرویم
؛
اینجا همیشه زمستان است
ابتدای بهار
.
.
ما همیشه همینایم زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده زنده
.
صورتم را با سیلی سبز نگه میدارم
این ابتدای تغییر است
.
.
باد که میآید، دیگر نمیآید
بوران که میشود، دیگر نمیشود
باران که میبارد، غلغله میشود
قانونهای قیقاج خیس میشود، باد میکند، ببین
!
اینجا
!
تابستان است، میوه میدهند، به نوبت یاللهیاللهیاللهیاللهیالله بپر
بپر
بپر
بپر
بپر
؛
بپر
!
نسل بعدی
منتظر است خون خونخوارهای خود را بریزد
،
توی شیشه
،
از توی شیشه بریزد توی کاسه
از توی کاسه بریزد توی لیوان
با لیوان بپاشد به دیوار
از دیوار کش بگیرد تا روی زمین
.
من همیشه
همینام
زندهزندهزندهزندهزندهزندهزندهزندهزندهزندهزندهزندهزنده
؛
از ما کسی مرده؟
اینجا کسی مرده؟
آنها که رفتهاند، کجا رفتند
!
.
.
.
به نوبت
کر میشویم
یاللهیاللهیاللهیاللهیاللهیاللهیاللهیالله اینها
یککاره با قمه از راه میرسند
!
.
.
.
باور کن آقا
!
تو قصه نیستی
ما آدمایم
–
پائیز ۲۰۱۰
Visits: 30