عشق از سر میآید اینجا تا پا
>
یک روز توی کُس پنهان میشود
یا یک شب
یا یک هفته
یا یک ماه
یا یک سال؛
به ۲ نمیرسیم
>
بیرون که میزند از کُس، از سر میآید
تا پا
>
میرود
>
به زبان میآید
>
چیزی نمیگوید
هیچ نمیگوید
از سر میآید
>
.عشق اینجا میآید از سر تا پا
>
از سر تا پا میآید
>
نمیرود
نمیرود
میرود تا پستان
شیرْ شیرْ
خون میآید
>
ریخت
>
عشق میریزد از خون نمیشود
>
از خواب بیدار شدم دیشب که نخوابیدم تا صبح
ظهرشد،
از جا برخاستم خواستم بپرم از پنجره، وا بود توی باغ،
گل بچینم
برای گلدانش
>
کوچه خالی که میشود شب میشود
>
حالا امروز صبح که نخوابیدم تا شب که نخوابیدم تا صبح، از در رفتم بیرون
قهوه خریدم
خوشحال
>
بیکارم
عشق از سر آمده از دست رفته است
>
مشغولیاتم از دست رفتهاند
خودم قهوه میخورم
>
بعد چای میخورم
گشنه نیستم
آب میخورم
میروم پای آینه یک رشته رگ از زانو میکشم بیرون میپیچم دور گلو میکِشم تنگ میشود
>
بعد کار میکنم، امروز تا شب عاشق نیستم، کار میکنم، رفته از اینجا، از سر تا پا
بیکارم
>
یک وجب زیر گلو را دید
زیبا بود
>
یک وجب زیر ناف را دید
زیبا بود
>
عجیب بود
اما زیبا بود
>
یک قدم آمد تو،
رفت
زیبا بودم
خوبم
بد نیستم
رفتهام کار کنم
>
امروز
دلم
خالی
است
نمیزایم
>
شیر ندارم
>
حامله نیستم
سیگارم را دود میکنم توی باد. اسمم ساقی است. ساقیِ خودمام. گربهٔ من نیست. حامله نیستم
>
نزاییدم زیر عشق او
>
قهوه میخورم بیکار میدوم توی کوچه توی خانه نمیدوم. نیست، عاشق نیستم، بیکارم، آزاد
باید
.
–
تابستان ۲۰۰۶