Skip to main content

آیا دگرباش‌ها حق دارند؟

زمانی که دگرباش‌ها را به عنوان توده‌ای بی‌شکل و بی‌هویت که صاحب یک حقّ بی‌شکل و بی‌هویت است معرفی کردیم که این حقّ را از یک مرجع بی‌شکل و بی‌هویت طلب می‌کنند، به همین جایی باید می‌رسیدیم که حالا رسیده‌ایم. این جا، جایی است که حتیّ یک قدم یا یک روز به حقوقی که حقّ دگرباشان است، نزدیک نیست اما دگرباشی را، فارغ از آنچه دگرباشان هستند، بدل به مرکز توجه کرده؛ موضوعی که نظیر مفاهیم پیش از خودش، مثل دموکراسی و حقوق بشر و آزادی بیان، و فمینیسم، بی‌آنکه فهمیده شود، موتور تولید و مصرف رسانه را بکار انداخته است.

در جامعهٔ ایران، و در جامعهٔ ایرانی خارج از ایران، بخشی از مردم که دگرباش هستند از حق‌هایی مانند حق حیات، تعلق به خانواده، تحصیل، مسکن، اشتغال، حق عشق‌ورزی، امنیت، هویت محروم ‌اند و به علت این محرومیت‌ها، انسان دگرباش از عمر خود بهره نمی‌برد و مخفی و ترسیده و بدون رضایت و سرخوشی عمر می‌گذراند، و از عوامل لازم رشد و بالیدن انسانی بی‌بهره می‌مانَد و عضو نابرابر خانوادهٔ خود بحساب می‌آید. مسؤولیت کسانی که این حق‌ها را می‌شناسند و به محرومیّت انسان دگرباش ایرانی از این حق‌ها واقف‌اند، آن است که مانع از این بی‌حقوقی بشوند.

اگر در میان جامعهٔ دگرباش کسانی هستند که با وجود تمام خشونت‌های موجود در جامعه و فرهنگ و تمام محرومیت‌های اعمال شده قادر شده‌اند خود را همسطح دیگران، که مانعی سر راهشان نبوده، از حقوق شهروندی بهره‌ور کنند، دیگر جزو آن افرادی که می‌بایست نیرویی صرف کسب حقوق‌شان بشود، نیستند. این‌ها مثل بقیهٔ افراد جامعه مسؤولیت دارند برای کسب حقوق آن بخشی از جامعهٔ دگرباش که محروم است، تلاش کنند.

اگر آن شهروند دگرباش که توانسته‌ به موقعیت خوب اجتماعی دست پیدا کند، قصد دارد از اندوخته‌‌ٔ توجهی که سهم بخش محروم‌ماندهٔ جامعهٔ‌ دگرباش است، استفاده کند، و به دلیل هم‌هویتی، خودِ توانمندش را ناتوان و نیازمند توجه وانمود می‌کند، کار بدی می‌کند. در جامعهٔ دگرباش همه با هم برابر نیستند. آنهایی که به هر طریقی، حتی به قیمت پاره کردن پوست خود، قادر به بیرون کشیدن خود از محرومیت شده‌اند، نباید همچنان به دلیل هویت دگرباشی محروم-نمایی کنند و از مسؤولیت خود برای همیاری به آن بخش که به هر دلیلی قادر نبوده با عوامل محرومیت خود بجنگد، شانه خالی کنند.

یک قدم ضروری برای عبور از موقعیت بی‌حقوقی و ارتقا دادن موضوع دگرباشی به مطالبهٔ حقوق بشری و شهروندی، نامیدن تک تک دگرباش‌ها به نام مشخص و معین، و تعیّن هویت فردی تک تک دگرباش‌ها، و بیرون کشیدن دگرباشان از وضعیتی است که آنها را به توده‌ای بی‌شکل، بدون ‌هویت، و بی‌نام تبدیل می‌کند. این موقعیت، گناه مستقیم بخش دگرجنسگرای زورگوی جامعه نیست. گناه ماست که به عشق همپیوندی، خود را از فردیت خالی  کرده‌ایم، اما به جای آن که جمع بشویم، در هم فرو رفته‌ایم و تودهٔ بی‌شکل شده‌ایم.

این به خودی خود بد نیست. وقتی بد می‌شود که توده‌ای  که بی‌شکل است، نداند دستش کجاست که دراز کند حقش را بگیرد، و اگر حقّش را به سویش دراز کنند، دستش کجاست که بگیرد.

ماندن در مرحله‌ای که پیش از گرفتن حق خود، و خوردن آن است، مرحلهٔ گرسنگی سرگیجه آور است.

آیا همجنسگراها حق دارند در این شکل و در این وضعیت بمانند؟

۲۰۱۷

 

در جامعهٔ ایران، و در جامعهٔ ایرانی خارج از ایران، بخشی از مردم که دگرباش هستند از حق‌هایی مانند حق حیات، تعلق به خانواده، تحصیل، مسکن، اشتغال، حق عشق‌ورزی، امنیت، هویت محروم ‌اند و به علت این محرومیت‌ها، انسان دگرباش از عمر خود بهره نمی‌برد و مخفی و ترسیده و بدون رضایت و سرخوشی عمر می‌گذراند، و از عوامل لازم رشد و بالیدن انسانی بی‌بهره می‌مانَد و عضو نابرابر خانوادهٔ خود بحساب می‌آید. مسؤولیت کسانی که این حق‌ها را می‌شناسند و به محرومیّت انسان دگرباش ایرانی از این حق‌ها واقف‌اند، آن است که مانع از این بی‌حقوقی بشوند.

اگر در میان جامعهٔ دگرباش کسانی هستند که با وجود تمام خشونت‌های موجود در جامعه و فرهنگ و تمام محرومیت‌های اعمال شده قادر شده‌اند خود را همسطح دیگران، که مانعی سر راهشان نبوده، از حقوق شهروندی بهره‌ور کنند، دیگر جزو آن افرادی که می‌بایست نیرویی صرف کسب حقوق‌شان بشود، نیستند. این‌ها مثل بقیهٔ افراد جامعه مسؤولیت دارند برای کسب حقوق آن بخشی از جامعهٔ دگرباش که محروم است، تلاش کنند.

 

اگر آن شهروند دگرباش که توانسته‌ به موقعیت خوب اجتماعی دست پیدا کند، قصد دارد از اندوخته‌‌ٔ توجهی که سهم بخش محروم‌ماندهٔ جامعهٔ‌ دگرباش است، استفاده کند، و به دلیل هم‌هویتی، خودِ توانمندش را ناتوان و نیازمند توجه وانمود می‌کند، کار بدی می‌کند. در جامعهٔ دگرباش همه با هم برابر نیستند. آنهایی که به هر طریقی، حتی به قیمت پاره کردن پوست خود، قادر به بیرون کشیدن خود از محرومیت شده‌اند، نباید همچنان به دلیل هویت دگرباشی محروم-نمایی کنند و از مسؤولیت خود برای همیاری به آن بخش که به هر دلیلی قادر نبوده با عوامل محرومیت خود بجنگد، شانه خالی کنند.

 

یک قدم ضروری برای عبور از موقعیت بی‌حقوقی و ارتقا دادن موضوع دگرباشی به مطالبهٔ حقوق بشری و شهروندی، نامیدن تک تک دگرباش‌ها به نام مشخص و معین، و تعیّن هویت فردی تک تک دگرباش‌ها، و بیرون کشیدن دگرباشان از وضعیتی است که آنها را به توده‌ای بی‌شکل، بدون ‌هویت، و بی‌نام تبدیل می‌کند. این موقعیت، گناه مستقیم بخش دگرجنسگرای زورگوی جامعه نیست. گناه ماست که به عشق همپیوندی، خود را از فردیت خالی  کرده‌ایم، اما به جای آن که جمع بشویم، در هم فرو رفته‌ایم و تودهٔ بی‌شکل شده‌ایم.

این به خودی خود بد نیست. وقتی بد می‌شود که توده‌ای  که بی‌شکل است، نداند دستش کجاست که دراز کند حقش را بگیرد، و اگر حقّش را به سویش دراز کنند، دستش کجاست که بگیرد.

ماندن در مرحله‌ای که پیش از گرفتن حق خود، و خوردن آن است، مرحلهٔ گرسنگی سرگیجه آور است.

آیا همجنسگراها حق دارند در این شکل و در این وضعیت بمانند؟

۲۰۱۷

Visits: 34