Skip to main content

احمد مادر دوستم نیاز بود

لبانم
به ظرافت شعر
آنگاه
که شهوانی‌ترین بوسه‌ها را به شرمی چنان بدل می‌کند،
هنوز
جاندار غارنشین
سود می‌جوید.

آینه در برابر آینه می‌گذارد تا از ما ابدیت بسازد.

در بن‌بست آینه‌ها از اینور از آنور
گیج می‌روم می‌خورم به دیوار

هیأت خاصی ندارد انسان
هیأت خاصی ندارد انسان

لبانم به ظرافت شعر
آنگاه که شهوانی‌ترین بوسه‌ها را به شرمی چنان بدل می‌کند
جاندار غارنشین باز؛ اه  !

گیسوی خیس من، خزه‌بو،
چون خزه به هم می‌‌خشکد.

در سینی‌ام هنوز.

آینه در برابر آینه‌ام می‌گذارد
راه گم می‌کنم می‌خورم به دیوار

حالا حالا دوست نیست این جاندار

هیأت خاصی ندارد انسان
هیأت خاصی ندارد انسان

Visits: 77