از رگ بیرون میزند
به استخوان، تنه میزند
به دیوار خانه میزند به کوچهی خلوت میزند به خیابان میزند،
صدا میزند
–
صدا نمیزنم
صدا میزند
–
چرخچرخ میزند
دوردور میزند
بر میگردد
میگوید نامم را بگذارید جریان سیال خون
و نام من را میگذارد خونخور
به او میگوید خونآشام
به شما میگوید تشنهبخون
به آنها میگوید
به خون خود خوش آمدید
و،
ول میکند خود را روی لبهی تیغ تیز، پرت میکند خود را روی گلولهی پرّان، تنهی چماق را لیس میزند میرود از میدان انقلاب میریزد
–
به من میگوید سربهگریبان
به او میگوید سر ِخر
به آنها میگوید سرکرده
به ما میگوید آشغال!، هر جا که باشم خونام
ریخته که میشوم خونترم
از هرچه بریزم، خونینام
به هر چه بپاشم، به خون میغلتد
.
قطع میشود
وصل نمیشوم
وصل که میشوم، خشکیده مثل استخوان تیز در گلو
–
۲۰۱۵
Visits: 59