لوئیز گلیک
برگردان، ساقی قهرمان
وقتی هادِس را مسلم شد که عاشق این دختر است
برایش بدل ِ زمین را ساخت که در آن همه چیز،
حتی خود دشت، به زمین شباهت داشت،
و اضافه بر آن یک تختخواب داشت.
.
همه چیز در تشابه زمین، از جمله آفتاب،
زیرا،
برای یک دختر جوان،
دشوار میبود که از روشنایی ناگهان به ظُلَمات برود.
.
با خود گفت او را به تدریج با شب آشنا میکنم.
اول، با سایهٔ برگهای لرزان.
بعد، ماه،
بعد، ستارهها.
بعد نَه ماه، و نَه ستارهای.
تا پِرسِفونه آرام آرام عادت کند.
با خود گفت، او هم در نهایت این را تسلیبخش خواهد یافت.
.
رونوشتی از زمین،
با این تفاوت که اینجا عشق بود.
آیا همه خواهان عشق نیستند؟
.
صبر کرد،
و سالها را به ساختن یک دنیا،
و تماشای پرسفونه در دشت گذراند.
پرسفونه،
که بوینده و چشنده بود.
با خود گفت دارندهٔ یک میل، دارندهٔ همهٔ امیال است.
.
آیا شبها، همه خواهان لمس تن محبوب، قطبنما، ستارهٔ شمال نیستند؟
خواهان شنیدن نفسهای آرامی نیستند که میگوید، من زندهام، که معنای دیگرش آن است که تو هم
زندهای چرا که صدایم را میشنوی، که اینجایی، با منی.
و چون یکی به جانبی میغلتد، آندیگری نیز میغلتد –
.
این آن چیزی است که او، سلطان ظلمات، هنگام تماشای دنیایی
که خود برای پرسفونه ساخته بود، احساس میکرد.
هرگز از خاطرش نگذشت که اینجا
بوییدن در کار نخواهد بود، و
خوردن، مطلقا در کار نخواهد بود.
.
ندامت؟ رُعب؟ هراس از عشق؟
قادر به تصور اینها نبود؛
هیچ عاشقی قادر به تصور اینها نیست.
.
خیال میبافد، میاندیشد اینجا را چه باید نامید.
نامی که اول به خاطرش خطور میکند: جهّنمِ نو.
سپس: پردیس.
در نهایت اما تصمیم میگیرد اینجا را دوشیزگی پرسفونه بنامد.
.
پشت تختخواب، بر سطح صاف دشت، نور ملایمی برمیخیزد.
.
دختر را در آغوش میگیرد.
میخواهد بگوید، دوستت دارم، هیچ چیزی تو را نخواهد آزرد.
اما به خود میگوید
این دروغ است.
و در آخر میگوید تو مردهای، هیچ چیزی تو را نخواهد آزرد،
که به گمان او
شروعی امیدبخشتر، به حقیقت نزدیکتر است.
–
2006
A Myth of Devotion from Averno by Louise Glück
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
لوئیز گلیک[i]، شاعر یهودی آمریکایی، بین سالهای ۱۹۶۸ تا ۲۰۱۴ دوازده مجموعهٔ شعر و چند مجموعهٔ مقاله منتشر کرده، برندهٔ جوایز پولیتزر، مدال انساندوستی ملی، جایزه ملی کتاب، جایزه حلقه منتقدان ملی کتاب، جایزه بولینگن شده، و ماه گذشته، برندهٔ نوبل ادبیات [ii]۲۰۲۰ شد.
گلیک، از مادری یهودی با اصالت روسی، و پدری یهودی با اصالت مجارستانی، در نیویورک بدنیا آمده و در لانگ آیلند بزرگ شد. از تجربههای تراژیک زندگی او، درگیری چندساله با بیاشتهایی عصبی، و بعد، از دست دادن خانه و آنچه در آن بود در حادثهٔ آتش سوزی است.
رابرت هان[iii]، شاعر، میگوید شیوهٔ سرایش شعر گلیک «مطلقا نامحسوس» است و شعر او «انگار فاقد سَبک» بوده، و تکیه شعر بر «لحنی شوم» است که بزبان گفتگو بیان میشود.
در زیر، دو شعر از گلیک با برگردان فارسی منتشر میشود. کوشیدهام صدای زبان اصلی شعر و تصویر دریافتی مترجم در زبان مقصد حفظ شود.
در این دو شعر، دو شخصیت اسطورهای، داستانی را روایت میکنند که در روابط میان دو جنس، امروز هنوز اتفاق میافتد و با منظرهها و روایتهای معمول، اساس موقعیت انسان-در-نقش-زن و انسان-در-نقش-مرد را بگونهای توصیف میکنند که انگار هر یک در نقش خود در این روایت، تا ابد زندانی خواهند بود. گلیک، ماجرای موقعیت زنانه و موقعیت مردانه در ساختار جامعه را به زبان پرسفونه[iv] و هادس[v] مینویسد. در مرور بر شعرهای گلیک گفتهاند، علاوه بر عناصر اساطیری، اشارههایی به یهودیت مشاهده میشود. به گمان من، مهمترین اشاره به یهودیت در شعرهای او اما، قاطعیت آگاه و مسلط به فاجعه از جایگاهی در درون فاجعه است، که آن را از دیدگاه ناظر بیرونی فاجعه متفاوت میکند و در مواجهه با مرگ، فقدان، ناامیدی، تردید – از عناصر شعر او – به زبان، هیبت و قدرت میدهد. علاوه بر این، ساختاری که در آن چهرهٔ مردانه در تقابل با چهرهٔ زنانه در شعر گلیک ترسیم میشود، اگر نه در آمریکای امروز، اما در جوامع شرقی درون-کشوری و دیاسپورا هنوز پابرجا است، و شاید حافظهٔ فرهنگی یهودی به شناخت این بده-بستان قراردادی هویتی کمک کرده باشد – ساقی قهرمان
[ii] Luise Gluck in Times of Israel
[iii] Robert Hahn
Visits: 39