لوئیژ گلیک
برگردان، ساقی قهرمان
تابستان، به دشت میرود، مثل همیشه.
در راه،
کنار برکه، همانجا
که هر از گاه در آب مینگریست، درنگ میکند تا ببیند
تغییری در خود میبیند آیا، و میبیند
همان است که بود، با
همان پرهیب مهیب دخترانگی
هنوز
از قامتش آویزان.
.
خورشید، در آب، بسیار نزدیک مینُماید.
.
با خود فکر میکند او، عموی من است و دارد دوباره خبرچینی میکند –
در طبیعتهرچیزی به طریقی خویشاوند اوست.
.
با خود فکر میکند هیچوقت تنها نیستم،
آنچه در سرش میگذرد را به دعا بدل میکند.
آنگاه
مرگ،
مانند دعایی که مستجاب شده باشد،
پدیدار میشود.
.
حالا هیچکس نمیفهمد او چه زیبا بود.
پرسفونه، اما هنوز به یاد دارد.
و، نیز به یاد دارد که درست همانجا
زیرِ نگاه عمویش
او در آغوشش کشید.
.
درخشش آفتاب را بر بازوان برهنهٔ او به یاد دارد.
.
این آخرین لحظهای است که به وضوح به یاد دارد؛
آنگاه،
خدای تاریک او را به دوش کشید و برد.
.
و، به یاد دارد،
اما با وضوح کمتری،
که چون دانست از این لحظه به بعد هرگز بی او زندگی نخواهد کرد،
سرما به جانش زد؛
دختری که از کنار برکه ناپدید شد،
بازنخواهد گشت؛
زنی بازخواهد گشت،
به جستجوی دختری که بود.
.
کنار برکه میایستد و هر از گاه میگوید
من ربوده شدم،
اما کلام، طنین اشتباه دارد؛ شبیه به حسی که آن لحظه داشت، نیست.
.
آنگاه میگوید ربوده نشدم.
.
سپس میگوید، خود را پیشکش کردم، خواستم از تنم فرار کنم.
حتی، گاه میگوید این را من، خود، اراده کردم.
اما غفلت قادر به وقوف به واقعیت نیست.
غفلت،
قادر است چیزی را تصور کند که گمان میکند هست.
.
تمام اسمهای متفاوت –
همه را پشتِ سرِ هم به زبان میآورد.
مرگ، شوهر، خدا، غریبه.
همهچیز به نظر بسیار ساده، بسیار بهقاعده میآید.
با خود فکر میکند حتما دختر سهلوسادهای بوده.
اما خود را شبیه چنان کسی بیاد نمیآورد.
.
دوباره و دوباره با خود میاندیشد که برکه به یاد خواهد آورد
و معنای دعا را برایش خواهد گفت
تا بفهمد
آیا مستجاب شده یا نه.
–
2006
A Myth of Innocence from Averno by Louise Glück
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ .
لوئیز گلیک[i]، شاعر یهودی آمریکایی، بین سالهای ۱۹۶۸ تا ۲۰۱۴ دوازده مجموعهٔ شعر و چند مجموعهٔ مقاله منتشر کرده، برندهٔ جوایز پولیتزر، مدال انساندوستی ملی، جایزه ملی کتاب، جایزه حلقه منتقدان ملی کتاب، جایزه بولینگن شده، و ماه گذشته، برندهٔ نوبل ادبیات [ii]۲۰۲۰ شد.
گلیک، از مادری یهودی با اصالت روسی، و پدری یهودی با اصالت مجارستانی، در نیویورک بدنیا آمده و در لانگ آیلند بزرگ شد. از تجربههای تراژیک زندگی او، درگیری چندساله با بیاشتهایی عصبی، و بعد، از دست دادن خانه و آنچه در آن بود در حادثهٔ آتش سوزی است.
رابرت هان[iii]، شاعر، میگوید شیوهٔ سرایش شعر گلیک «مطلقا نامحسوس» است و شعر او «انگار فاقد سَبک» بوده، و تکیه شعر بر «لحنی شوم» است که بزبان گفتگو بیان میشود.
در زیر، دو شعر از گلیک با برگردان فارسی منتشر میشود. کوشیدهام صدای زبان اصلی شعر و تصویر دریافتی مترجم در زبان مقصد حفظ شود. در این دو شعر، دو شخصیت اسطورهای داستانی را روایت میکنند که در روابط میان دو جنس، امروز هنوز اتفاق میافتد و با منظرهها و روایتهای معمول، اساس موقعیت انسان-در-نقش-زن و انسان-در-نقش-مرد را بگونهای توصیف میکنند که انگار هر یک در نقش خود در این روایت، تا ابد زندانی خواهند بود. گلیک، ماجرای موقعیت زنانه و موقعیت مردانه در ساختار جامعه را به زبان پرسفونه[iv] و هادس[v] مینویسد. در مرور بر شعرهای گلیک گفتهاند، علاوه بر عناصر اساطیری، اشارههایی به یهودیت مشاهده میشود. به گمان من، مهمترین اشاره به یهودیت در شعرهای او اما، قاطعیت آگاه و مسلط به فاجعه از جایگاهی در درون فاجعه است، که آن را از دیدگاه ناظر بیرونی فاجعه متفاوت میکند و در مواجهه با مرگ، فقدان، ناامیدی، تردید – از عناصر شعر او – به زبان، هیبت و قدرت میدهد. علاوه بر این، ساختاری که در آن چهرهٔ مردانه در تقابل با چهرهٔ زنانه در شعر گلیک ترسیم میشود، اگر نه در آمریکای امروز، اما در جوامع شرقی درون-کشوری و دیاسپورا هنوز پابرجا است، و شاید حافظهٔ فرهنگی یهودی به شناخت این بده-بستان قراردادی هویتی کمک کرده باشد – ساقی قهرمان
[ii] Luise Gluck in Times of Israel
[iii] Robert Hahn
Visits: 33