ساقی امسال نشسته است
چشمهاش از لبهاش درشتتر
لبهاش از دستهاش درشتتر
دستهاش از دلش درشتتر
.
.
و سنگ برمیدارد
.
.
از دهانهٔ چاه پایین میرود
بالا میخزد
.
دامنش را دور دست میپیچد، بالا میکشد
.
.
کمر، خم میشود
شکم، ول میشود
چاک، چین میخورد
چین، چاک میخورد
.
.
.
انگشت، چنگک میشود، چنگ میشود لای لایهها
.
دامن، ول میشود خیمه میزند روی سر زانو
.
گوشت، روی پوست، لقمه لقمه خیس میخورد
.
پاها را به هم میچسباند، از هم وا میکند
.
دامن را دور دست میپیچد، بالا میکشد
.
نگاه میکند به زخماب که مثل شیر تازه میغلتد
.
.
.
و این دست
دست میکند این تو
شیرین میشود
.
.
.
.
زمین، ادامهٔ خط است در ادامهٔ افق
خم نمیشود
.
ساقی خم میشود از چاه بیرون میخزد
.
با کلاغی روی شانه از درخت بالا میرود بالا میرود
.
کاسهٔ سرش را نشانه میگیرد تا برای شما سلامی بفرستد
.
ساقی کاسهٔ سرش را نشانه میگیرد
–
۲۰۰۳
Visits: 41