«تأثیر و تهدید زبان در برونآیی اقلیت-[i]های جنسی جنسیتی ایرانی در چهار دههٔ گذشته»
تا بیست سال بعد از انقلاب اسلامی در ایران، شاخههای گوناگون دگرباشی جنسی نامی نداشتند که کرامت انسانی آنها را حفظ و بیان کند. عبارتهای سرکوبگر بارونی، کونی، ابنهای، اواخواهر، همجنسباز، دوجنسه، و بهترینشان، یعنی منحرف جنسی به خشونت جسمی و جانی و روانی موجود در قوانین شرع[ii] اضافه شد، به دگرباشان جنسی هجوم آورد، در را به روی خودکشی، و ناتوانی روانی در دفاع فیزیکی از خود باز کرد.
آسیب زبان، پیش از انقلاب اسلامی هم وجود داشت، اما تأثیر عمدهاش شرم و انزوا بود. بعد از انقلاب اسلامی، که همجنسگرایی، جرمانگاری و مشمول مجازات اعدام شد؛ تراجنسیتی[ii]ها وادار به عملهای تطبیق جنسیت شدند؛ و بیناجنسیها، بیآنکه فرصت رسیدن به سن انتخاب داشته باشند، با تصمیم خانواده زیر عمل جراحی تعیین جنسیت رفتند، این آسیب، عملاً خطرآفرین شد. شهروند دگرباش را با ابزار سرکوبگر زبان به نامهای کونی و بارونی و دوجنسه معرفی کردند، یعنی حقیر، خطاکار، مخلّ جامعه، و پیشاپیش در چشم شهر، سزاوار مجازات و حذف شد؛ خانوادهاش، و حامیان بالقوهاش از وجود او شرمنده شدند؛ وکالت حقوقی او دشوار شد.
چیزی حدود بیست سال بعد از انقلاب اسلامی، تأثیری که نام در سرنوشت، خودشناسی، ارتباطگیری و برونآیی، دستیابی به حمایت در حلقههای خصوصی و عمومی و حقوقی دارد، هنگامی روشن شد که نامهای جایگزین معرفی و مطرح شدند: همجنسگرا، دوجنسگرا، تراجنسی [و، با فاصلهٔ زمانی اندک، تراجنسیتی.]
عبارتهای تازه، به اضافهٔ عبارت دگرباش جنسی، که نام چتری است، و عبارتهای غریبه [iii] LGBT، گی، لزبین، ترنسجندر که آن سالها هنوز در محیطهای معمول خانه و خیابان با اسمهای توهینآمیز اینهمانی پیدا نمیکرد، میان شاخههای اقلیتهای جنسی تحوّل ایجاد کرد و برونآیی در فضای آنلاین و مجازی را اندکی آسان کرد.
همین تأثیر مثبت، چند سال بعد و به تدریج در رویارویی حضوری فرد دگرباش با خانواده، جامعهٔ پزشکی، روانپزشکی، و جامعهٔ حقوقی تکرار شد. بیان هویت جنسیتی و گرایش جنسی حتی در فضای مجازی آن سالها، حتی در سایهٔ نامهایی مانند تراجنسی و تراجنسیتی، و همجنسگرا هولناک بود، اما در مقایسه با بار سنگین و مخرّب بارونی و کونی و دوجنسه، محیطی امنتر و پذیراتر برای تعریف و معرفی فرد دگرباش فراهم میکرد.
حوالی ۱۳۷۵، در اتاقهای یاهو ۳۶۰، و از ۱۳۷۸ به بعد در وبلاگها، اعضای شاخههای دگرباشی جنسی با تکیه به نامهایی که تازه طرح شده بود، به کنشگری، روشنگری، مبارزه با پیامد خطرناک نامهای توهینآمیز و سرکوبگر قبلی پرداختند.
وقتی میگوییم زبان ابزار ارتباطی است، ابهامی که در لفظ ارتباط هست، کاربرد ارتباطی زبان را مبهم میکند. اگر بخش بزرگی از ارتباطی که با زبان ایجاد میشود، پیوند و مشارکت اجتماعی باشد، بخش بزرگتری از ماشین پیچیده و مهندسیشدهٔ زبان برای استیلا، کنترل، و سرکوب تنظیم شده. مرزهای تخیل، تفکر و امکان بیان را زبان جامعه و زبان رسانه معین میکند. زبان است که به شهروند میگوید در هر زمانمکانی در کجای پهنهٔ امنیت و ناامنی ایستاده است. زبان، ابزار انتقال مفاهیمی است که برای جامعهٔ دگرباش، و دیگر بخشهایی که از حضور فعال در بدنهٔ جامعه بیرون رانده میشوند، خطرناک است. سرکوبگر است. پیچیده است. از کنترل شخص بیرون است و کسانی از میان ما تلاش میکنند از کنترلاش بیرون باشند.
زبان رسمی، همانقدر که گویندگان زبانهای غیررسمی را به حاشیه میراند و از میدان مشارکت در تولید اندیشه و دانش و ادبیات جامعهٔ رسمی پس میزند، اعضای غیررسمی جامعه را، با محدود کردن زبان به واژههای جامعهٔ رسمی، و مسدود کردن زبان به روی واژهها و معناهای مورد نیاز جامعهٔ غیررسمی، از میدانهای ارتباطی جامعه، و در ادامه، از مشارکت در گسترهٔ جامعهٔ رسمی محروم میکند؛ به این معنا که تنها به آن شخص یا به آن بخش از شخصیت شخص که با فرهنگ حاکم همخوانی دارد، امنیت و ثروت زبانی میدهد. به شخصهای دیگر و بخشهای دیگر شخصیت شخص، از طریق محدود نگاه داشتن واژههایی که هویت، و روابط اجتماعی اقلیت غیررسمی را تعریف میکند، امکان مشارکت در عرصهٔ عمومی نمیدهد.
بار گستردهتر معنای واژه را قوانین فرهنگی، حقوقی[iv]، و شرعی معین میکنند. جسارت، جنگ، نوآوری، سختکوشی و سرسختی خود بخود معنای مثبت یا منفی ندارند. قدرت حاکم تعیین میکند این واژهها در چه مقطع زمانی و از سوی چه کسانی معنای مثبت دارند، کی و کجا منفیاند و مجازات میشوند.
واژههای مرد و زن، با اشاره به اعضای درونی و بیرونی تولید مثل در تن منتسب به مرد و تن منتسب به زن، مجموعهای از محدودیت و مسؤولیتهای حقوقی و شرعی را همراه با برچسب جنسیتی، به سرنوشت فرد مسلط میکنند.
مجموعهرفتارهایی که مرد، و به تبع آن پدربزرگ، پدر، برادر، عمو دایی، پسرهای عمو دایی عمه خاله، شوهر، معشوق و دیگرانی که مرد محسوب میشوند باید آموخته باشند و در محیط خانه و خیابان اجرا کنند، در واژهٔ مرد خلاصه شده، و شنونده را از توضیح بیشتر بینیاز میکند. مجموعهرفتارهایی که زن، و به تبع آن مادر، مادربزرگ، خواهر عمه خاله و دخترهاشان، زن رسمی، معشوقه باید آموخته باشند و بر اساس آن، در خانه و در دادگاه پاسخگو باشند، در واژهٔ زن خلاصه شده است. زبان، که برای فرد از دقیقهای که به دنیا میآید تا دقیقهای که میمیرد، و بعد از آن، برای سنگ گورش رفتار و کردار ِ مشخص تعیین کرده، برای اعضای جامعهٔ دگرباش که در این تعریفها جا نمیگیرند، و اخیراً با وقوف بیشتر به معنای طیف جنسیت، و بیجنسیتی، و عبور از دوتایی جنسیتی، خود را با عبارت نادوتایی جنسیتی، یا نانباینری[iii] معرفی میکنند، محدودهٔ امن باقی نگذاشته است. بخش بسیار بسیار بزرگی از جامعهٔ ایران و دیاسپورا که درگیر و در ارتباط با شبکهٔ اجتماعی نیست و به کانالهای کنشگری نزدیک نیست، هنوز در زندگی خود و در تصویری که از جهان دارد، جایی برای کسی که خود را نه زن میداند و نه مرد، باز نکرده است.
چه کسانی عضو جامعهٔ دگرباش، یا جامعهٔ کوئیر، یا LGBTIAQ+ به شمار میآیند؟ کسانی که موقع تولد کس یا کیر، یعنی عضو بیرونی تولید مثل داشتهاند، و به همان بهانه برچسب مرد یا زن روی شناسنامهشان خورده، اما به دلیل هویت جنسیتی و گرایش جنسیجنسیتی خود، با وظایف رفتاریکرداریاحساسی مشخصی که برای آن برچسب جنسیتی معین شده، همخوانی ندارند، همذات نیستند، و قادر به اجرای این مجموعهرفتاروکردارها نیستند.
حدود ده سال پیش از انقلاب اسلامی، فریدون فرخزاد در جواب خبرنگار مجلهٔ بانوان که از او پرسید: «آیا تو مرد هستی؟ گفت: من مرد هستم اما رستم نیستم.» یعنی بله. کیر دارم. اما کیر من با هویت فرهنگی متعارف مردانه همخوانی ندارد.
بحث این است که ما، در شاخههای گوناگون اقلیتهای جنسی جنسیتی، که با برچسبهای فرهنگ مردسالار تعریف نمیشویم، و زبان حاکم در جامعهٔ رسمی، واژههای مورد نیاز ما برای توصیف و تعریفهای شخصی و اجتماعی ما را ندارد، پیش از آنکه طرد، زندانی، کشته یا اعدام شویم، از دو عرصه با ابزار زبان حذف شدهایم، یک- از گذران رضایتمندانهٔ عمر طبیعی، و دو- از عضویت تماموکمال و برابر در جامعه.
گذشته از خطرات زندان خانگی و قتل ناموسی و زندان و قتل دولتی، شکل دیگری از کنترل قانونی با ابزار زبان به حریم خصوصی شخص دگرباش مسلط میشود. نامی که در شناسنامهٔ زنهای تراجنسیتی و مردهای تراجنسیتی ثبت شده، نامی است متعلق به جنس و جنسیت دیگر که از آن آنها نیست. هر بار به زبان کسی یا خودشان میآید، دوگانگی و اضطراب روحی ایجاد میکند. علاوه بر این، در نظام نامگذاری خویشاوندی که خویشان را بر اساس جنسیت زمان تولد دستهبندی کرده، و پدر و پدربزرگ و عمو و دایی و برادر را در یک دسته، مادر و مادربزرگ و عمه و خاله و خواهر را در دستهٔ دیگر، وقتی یک زن تراجنسیتی یا یک مرد تراجنسیتی با خواهر و برادر خود، پدر و مادر خود، خاله و عموی خود روبرو میشود، از آنجایی که جنسیت او، خلاف باور آنها، و خلاف جنسیت قانونی او است، اینجا هم دچار همان دوگانگی و اضطراب روحی میشود. زن تراجنسیتی، طبق شناسنامه پسر خانواده است، و مرد تراجنسیتی طبق شناسنامه، دختر خانواده است. تمام زنها و مردهای تراجنسیتی که با اجبار و تهدید خانواده، در طول این سالها، وادار به ازدواج شدهاند، تا اصلاح شوند یا افشا نشوند، همین تناقض جنسیتی را در رابطهٔ خود با همسر، و با فرزند خود دارند، و بار برچسب جنسیتی نام پدر، مادر، را دائما تجربه میکنند. این تناقض، و اضطراب، با ابزار زبان به شخص تزریق میشود.
برای مرد و زن همجنسگرا، لفظ همسر معنای گویا ندارد. اما پیش از آن، همسر داشتن، در جامعهای که همجنسگرایی غیرقانونی است، رؤیایی است خطرناک و مرگبار. ازدواج، برای یک همجنسگرا در کشور ایران مصرف مشخص دارد. یا ازدواج اجباری است، یا برای فرار از خطرهای افشا شدن است، یا پروژهٔ مشترک[v] یک زن و مرد همجنسگرا برای پوشش گذاشتن روی وضعیتی است که اگر چاره نشود، خطر قتل دولتی یا قتل ناموسی به همراه میآورد. در هیچکدام از این موارد، آن همسر، تصویری که همسر دلخواه به ذهن گوینده، و همسر متعارف به ذهن شنونده میآورد، نیست. همینطور، هر وقت دو زن همجنسگرای ایرانی تصمیم گرفتهاند علیرغم خطر، شریک زندگی غیررسمی داشته باشند، نام آن شریک زندگی، خلاف رسم معمول، شوهر نیست. در ازدواج سفید میان دو زن، هر دو، زن هم هستند. دو مرد همجنسگرا، در همین شرایط، هر دو شوهر هم هستند. اما در زبان برای «زن» در جایگاه همسر یک مرد و «شوهر»، در جایگاه همسر یک زن، نه تنها در چارچوب تعریف دوتایی جنسیتی، جنسیت معینی در نظر گرفته شده، وظایف معینی هم برای هرکدام مشخص شده. تا همین اواخر، سؤالی که مدام از زوجهای همجنس و همجنسیت پرسیده میشد، این بود که از شما دو تا کدام شوهر است، کدام زن.
زبان در خدمت فرهنگ است. فرهنگ دیرپا است. بخشی از جامعهٔ رسمی که مایل به رواداری است، حضور یک زوج همجنس را زودتر میپذیرد، تا معنای عبارت همجنس را و بلافاصله، زوج همجنس را در نقشهای معمول جنسیتی زوجهای دگرجنس میبیند، و بر آن اساس میپرسد کدام شما زن رابطهاید، کدام شما مرد رابطهاید. عبارت همپرواز، همبال، از نامهایی است که یک روزنامهنگار همجنسگرای پناهنده برای اشاره به شریک زندگیاش بکار میبرد. اما مرد یا زن همجنسگرا که در ایران با همجنس خود ازدواج سفید میکند، این خطر را هم به جان میخرد که اگر ناغافل، در جمعی که خودی نیست، به مردی دیگر بگوید شوهرم، یا به زنی دیگر بگوید زن من، در واقع گرایش جنسی خود را لو داده و افسار خطری غیرقابل جبران را گسیخته است.
زبان، مشابه این ناامنی زبانی را در همهٔ شاخههای دگرباشی تولید میکند.
مسؤولیتهای فردی و حقوقی جنسیتمحور فرد بیناجنسی در زبانی که با تفکیکهای جنیستی، موقعیت او را دائم متزلزل میکند، چطور تعیین میشود؟
مشکل، هویت جنسیتی نیست. مشکل، بار معناهای فرهنگی و حقوقی و دینی جنسیت در واژههای زن و مرد، و قواعدی است که برای رفتار و کردار دو جنسیت رسمی زن و مرد و جای مشخص هر کدام در ارتباط با دیگران معین شده، و باقی گسترهٔ طیف جنسیت و ما که خود را در گوشههای این گستره هویتیابی میکنیم را از معادله حذف کرده است.
فراتر از این، تن، تنکامی، عشق، تعلق، خانواده، شادی، شجاعت، دین، فرزند، تفریح، لباس، حریم، مدرسه، اشتغال، لذت، قانون، خانه، خیابان، که همان مفاهیم مرسوم جامعهٔ رسمی را برای جامعهٔ دگرباش ندارد، زبان را برای ما از رضایت خالی، و از اضطراب پر میکند.
زندگی، و روزمرهٔ همهٔ شاخههای دگرباش با واژههایی که برای تعیین جنس بر اساس عضو بیرونی تولید مثل، و با هنجار دوتایی جنسیتی، ساخته شدهاند، مبهم و متزلزل و خطرناک شده است. مثال فراوان است. برای ما واقعیت روزمره است، اما برای شنوندهٔ ناآشنا به این جهان موازی که اعضای جامعهٔ دگرباش در آن زندگی میکنند، موضوعی است که دقت و حساسیّت میطلبد. زبان اگر دچار تفکیک جنسیتی نباشد، موقعیت ایمنتری ایجاد میکند، و ناامنی ناشی از نامها، و ضمایر جنسیتمحور را از پیش پا برمیدارد. اگر سلطهٔ فلجکنندهٔ زبان سایهاش را روی ما نینداخته بود، ما با قانون خطرناک و تبعیضآمیز حاکم، و با مردم خطرناک در خانه و خیابان، با توان بیشتری دستبهیقه میشدیم.
در سال ۲۰۱۰ وقتی عکسوخبر اولین روز ملی دگرباشان جنسی روی وبلاگهای ما منتشر شد،، یکی دو روزنامهٔ رسمی ایران خبر را با متنی کوتاه، مناسب و منطقی و با عبارتهای جدید «همجنسگراها» و «دگرباشان جنسی» منتشر کردند. اگر این عبارتها ساخته نشده بود، روزنامهها چه باید مینوشتند که خوب در متن روزنامه تبدیل به بد نشود؟ احتمال دیگر این است به جای روز ملی دگرباشان ایرانی، در خبرها به گزارشی از شورش همجنسبازها اشاره میشد، و یا در خبرها میآمد که گروهی از منحرفین جنسی دور هم جمع شدند و جشن گرفتند.
دو حرکت دیگر در ۲۰۰۹ و ۲۰۱۰ رخ داد که در تغییر موقعیت جامعهٔ دگرباش ایرانی در زبان، و تغییر موقعیت جامعهٔ دگرباش در جامعهٔ رسمی مؤثر بود. در سال ۲۰۰۹، همزمان با فستیوال جهانی کتاب تهران، با پیشنهاد وبلاگنویسهای گی ایران، نشر افرا در کانادا حدود ۲۹ عنوان کتاب به قلم نویسندگان گی، لزبین، دوجنسگرا[vi]، تراجنسی[vii] منتشر کرد، که در کتابخانهٔ ملی کانادا نیز ثبت شد، ودر وبلاگی به نام نمایشگاه بینالمللی کتاب دگرباش که به همین خاطر باز شد، به نمایش درآمد. بر پیشانی آن وبلاگ توضیح داده شد: از آنجایی که نویسنده و شاعر و مقالهنویس دگرباش، حتی حق درخواست مجوز انتشار از وزارت ارشاد ندارد… تا سپس شاکی از عدم صدور مجوز باشد… الی آخر.
سال پیش از آن، در وبسایت رادیو زمانه یک ستون دائمی برای انتشار متن به قلم دگرباشان و در ارتباط با موضوعات مربوط به جامعهٔ دگرباشی جنسیجنسیتی ایرانی در اختیار من[viii] گذاشته شده بود و تا مدتها این ستون پرخوانندهترین و پرکامنتترین بخش رادیو زمانه بود. اما اهمیت این سه مورد ورای دستاوردهای بلافاصله است. جامعهٔ دگرباش با واژهسازی، نمایش حضور در عرصهٔ ادبیات به عنوان شاعر و نویسندهٔ متن، به بحث گذاردن خود و زندگی خود و دیدگاههای خود در معتبرترین و حساسترین رسانهٔ وقت، زبان، و لحن مخاطب در رابطه با خود را تغییر داد، ارتقا داد، و به مخاطب اعلام کرد که دارد در کنار ادبیات کیرمحور، برای ادبیات کونمحور جا باز میکند، یا، به جامعهٔ رسمی یادآوری کرد که تفاوت ما با عضو جامعهٔ رسمی، قلمی است که در دست دشمن است. اعتبار بشری و شهروندی ما را ماشین سرکوبگر زبان، یا ماشین زبان سرکوبگر دزیده و مسخ کرده است. آمدهایم اعتبارمان را پس بگیریم.
در خیزشهای چهل سالهٔ گذشته، هر چند سال یکبار جامعهٔ رسمی ایرانی بهناچار از حوزههای امن خود بیرون آمده، و نسل آخر الفبا حالا چنان شباهتی به ذهنیت دگرباش دارد که فاصلهٔ قابل مشاهدهای میان دگر و هم و همهجنسگرا و تراجنسیتیها بجا نمانده. این نسل جوانتر سالها است درگیر زبانهای غیرایرانی هم است و در شبکههای اجتماعی به زبانهای دیگر مینویسد و میخواند. بخش بزرگی از دگرباشهای ایرانی در کشورهای خارجی پناهنده یا مهاجر یا دانشجو اند، و به زبان مشترک انگلیسی ارتباط میگیرند. به نظر میآید ترمهای انگلیسی را برای تعریف هویتهای جنسیتی و گرایشهای جنسی به معادلهای فارسی ترجیح میدهند. عبارت L[ix]GBTIAQ+ حالا نام چتری رایج است و دارد به رسانههای فارسی هم راه پیدا میکند و جایگزین عبارتهای پیشین میشود. این جایگزینی، شاید برای شنوندهٔ ناآشنا هم تأثیر مثبت داشته باشد، و تأثیرهای معمول منفی مردم در مواجهه با دگرباشان را به تعویق بیندازد. نظر من اما این است که اگر در ایران، در زبان رسمی فارسی، و در زبانهای غیررسمی ایرانی واژهسازی شود، در درک و پذیرش گسترهٔ هویت جنسیتی بسیار مؤثر خواهد بود. مسألهٔ جنسیت و طیف جنسیت و سیالیت جنسیت و گرایشهای جنسی و جنسیتی و سیالیت گرایشهای جنسی و جنسیتی، اگر به زبان مادری توضیح داده شود، علاوه بر واژهسازی، فرهنگسازی هم میشود، و زمینههای جرمزدایی از دگرباشی جنسیتی را آماده میکند.
علاوه بر این، حرف من این است که جامعهٔ رسمی، و جامعههای رسمی زبانهای ایرانی، حتی برای تغییر و تعیین سرنوشت خود نیز باید به خطرهای زبان واقف شود، و در ایجاد خطر زبانمحور همکاری نکند. راه را برای غنیشدن زبان از واژههای روادار به هویتهای جنسیتی باز کند. راه را برای زدودن زبان از واژههای تبعیضگر و جرمانگار باز کند. با ما در آموختن و بکار گرفتن واژههایی که اعتبار بخشهای طردشده و غریبهانگاری شده و جرمانگاری شدهٔ جامعه بازپس میگیرد، همراهی کند.
اگر همهٔ ماهایی که جزو جامعههای رسمی ایران به حساب نمیآییم خانهها و خیابانهای ایران و دیاسپورا از سرکوبگری زبانهای مادری و زبان رسمی خالی کنیم، آنها که باقی میمانند، آنقدر پرشمار نخواهند بود که چرخدندههای ماشین سرکوب رژیم را به حرکت در آورند.
ساقی قهرمان
۱۱ نوامبر ۲۰۱۳
پانوشت؛ بخشی از این متن را در سمپوزیوم موزائیک زبانهای ایرانی دانشگاه مک گیل، نوامبر ۲۰۲۳، ارائه کردم.
[i] من از عبارت اقلیت جنسی جنسیتی برای اشاره به تبعیض نهفته در لفظ اقلیت، و نابرابری حقوقی با اکثریت جنسی جنسیتی استفاده میکنم.
[ii] مادهٔ ۲۲۰ قانون مجازات اسلامی: در صورتی که پدر یا جد پدری فرزند خود را به قتل برساند، قصاص نمیشود. ماده ۲۳۴ قانون مجازات برای فاعل در صورت عنف، یا احصان، اعدام مقرر کرده، و برای مفعول در هر صورت، اعدام. در طرحی که در ۱۴۰۱ برای افزودن ماده ۵۱۲ به قانون مجازات پیشنهاد شد، اظهارنظر در شبکههای اجتماعی جرمانگاری میشود. این ماده بهانهای برای دستگیری، و سرکوب اعضا و کنشگرهای جامعهٔ کوئیر در شبکههای اجتماعی ایجاد میکند.
[iii] Non-binary
[i] من از عبارت اقلیت جنسی جنسیتی برای اشاره به تبعیض نهفته در لفظ اقلیت، و نابرابری حقوقی با اکثریت جنسی جنسیتی استفاده میکنم.
.
[i] من از عبارت اقلیت جنسی جنسیتی برای اشاره به تبعیض نهفته در لفظ اقلیت، و نابرابری حقوقی با اکثریت جنسی جنسیتی استفاده میکنم.
[ii] Non-binary
ساقی قهرمان
۱۱ نوامبر ۲۰۱۳
پانوشت؛ بخشی از این متن را در سمپوزیوم موزائیک زبانهای ایرانی دانشگاه مک گیل، نوامبر ۲۰۲۳، ارائه کردم.
من از عبارت اقلیت جنسی جنسیتی برای اشاره به تبعیض نهفته در لفظ اقلیت، و نابرابری حقوقی با اکثریت جنسی جنسیتی استفاده میکنم.
[ii] عبارت ترا-جنسی معادل ترانسکسوال، و ترا-جنسیتی معادل ترنسجندر است و هر دو معادل فارسی و انگلیسی دقیقاً به قاعدهٔ هم ساخته شدهاند. اگر در یک مقطع زمانی، جامعهٔ ترنسجندر معادل انگلیسی را ترجیح میدهد، نظر آنها محترم است، اما به معنای نارسایی، یا اهانتآمیز بودن عبارتهای تراجنسی و تراجنسیتی نیست.
[iii] غریبه برای جامعهٔ رسمی ایران در مقطع زمانی یادشده که از یکسو افشا شدن فرد را به تعویق میانداخت، و از سوی دیگر برای مخاطب درون خانه و خیابان، خاطرههای مرتبط با رسوایی و جرمانگاری گی، لزبین، تراجنسی و تراجنسیتی را نداشت.
[iv] تمرکز من روی بار فرهنگی نامگذاریها بود. یاور خسروشاهی بار سنگین حقوقی و شرعی را یادآوری کرد.
[v] https://www.spokesman.com/stories/2005/may/28/women-pay-in-bearded-relationships/
–
https://thewisdomdaily.com/are-you-a-beard/
[vi] در مقطع زمانی ۲۰۰۹ و تقریباً تا ده سال بعد از آن، دوجنسگرا عبارت معمول بود. در سالهایی که درک طیف جنسیت، و رد دوتایی جنسیتی میان جامعهٔ دگرباش رایج و مستقر شد، عبارت همهجنسگرا جایگزین عبارت دوجنسگرا شد.
[vii] در مقطع زمانی ۲۰۰۷ تا حدود ۲۰۱۵ عبارت تراجنسی، و ترنس بیشتر از تراجنسی و ترنسجندر بکار میرفت.
[viii] من، سال ۲۰۰۹ با یکی از اعضای شورای مدیریت رادیو زمانه در هلند صحبت کردم، و پیشنهاد یک ستون دائم برای انتشار مطالب مربوط با دگرباشان جنسی جنسیتی دادم. این پیشنهاد، ایدهٔ خود من نبود، و مثل ایدهٔ انتشار کتاب همزمان با فستیوال بین المللی کتاب تهران، از سوی چند وبلاگنویس گی از ایران با من مطرح شد. اگر درست به خاطر داشته باشم، ادارهٔ این ستون حدود سال ۲۰۱۳ به یکی دیگر از اعضای جامعهٔ کوئیر در کانادا منتقل شد و هنوز فعال است.
[ix] Lesbian, Gay, Bi-sexual, Transgender, Intersex, Asexual, Queer +
Visits: 33