در ابتدا گِل گردن خود را ورز داد
دهلیز گلو را درون گردن طوری گذاشت تا صدا که از تو به بیرون نشت میکند از بیرون به تو بتوفد
در ابتدا گلوی خود را درون گردن گذاشت
چشمهایی در ارتفاع بالای گردن کار گذاشت
دور چشمها چهره را ورز داد، ول کرد
یک جفت لب که وا نمیشود، گذاشت
از من انواع بوسهها را خواست و میخواست و میخواهد روی لبها که وا چرا؛ و یک بوس خیس که روی آینهٔ زانو میخواهد
در ادامه، روی شانهها من را خواست از ارتفاع
که شانه بالا بیندازد با اعتماد
من انگار پَرِ کاه از ارتفاع آمدم پایین روی گردی مستقل شانهها،
نشستم.
از ارتفاع،
با وزن کوه ِ طور موسای نامصمم،
روی شانههاش پایین آمدم به نشانهٔ اعتماد به شانههایی که بالا میاندازند اعتماد را و من را.
در نهایت،
حجم محیط و مساحت رانها را در سایش گرمای مشتعل ِ محفوظ ْ که
چیزی از تنورهٔ گرم گلویی که سیب آدمش نسیب حوا بود کم نداشت را ورز داد.
ثانیه به ثانیه با پهنای کمر کاری داشتم
مهرههای طاق را روی ستون مهرهها جفت میکردم
یک چاک عمودی میان دو رانِ چسبیده به هم تا زانو، و از آنجا تا مچ پا، که زاویه میشد در نشست و وانشستهای پساخوابالودگی،
چاک میداد به حافظه در خاطره در تماشا در سایش لبها به زاویهٔ حجمهای بیبرچسب
رفتم کورمال ته انبوه موهای روی سر
خوابیدم
بالشت انگشتهای مخملی گداخته را چرخاند توی جنگل
پیدا نمیشوم گفتم، انبوه است
چسبیده بودم به افکار نا-جنس دور سر
به افکار نا-جنس توی سر
به افکار نا-جنس روی سینه، توی سینه
به افکار نا-جنس زیر پا
به افکار نا-جنس سر ِ انگشت
به افکار جنسی بالشتِ انگشت در سایشی دَوَرانی از آن سر به این سر
از اول اول به دوم بیبرچسب
.
.
این مقدمه بود. مخدوش.
در ادامه، ثانیه است
متصل به ثانیه به ثانیه در توالی نامخدوش.
.
۳۰ ژوئن ۲۰۲۲
Visits: 47