این متن را در سال ۲۰۰۸ و فقط با تمرکز به موضوع شعرها و بدون هیچ نگاهی به شکل بیان و اجرای شعرهای شاعران «زن» ایران نوشتم تا توضیح دهم که خلاف آنچه مدام از سوی منقدهای دوست و گاه دلخستهٔ شاعر نوشته و گفته میشد «فلانی [گراناز موسوی، مثلا] مرزهای تن را شکست»، این شعرها «مرزهای تن را نشکستهاند و أصلا مرزهای تن را فارغ از محدودیتهای قوانین حاکم، دنبال نکرده و کشف نکرده-اند. در این متن هیچ توجهی به کیفیت شعرها نکردهام. اگر کرده بودم احتمالا میگفتم شعرهای بد و شعرهای ضعیف و شعرهایی با استفاده از واژه و موضوع و مسألهٔ رایج روز هستند و ذهن شاعر برای تولید این تصویرها بیشتر از اینکه اندیشیده باشد و تصور کرده باشد و کشف کرده باشد، گوش کرده و شنیده و تکرار کرده است. اما چون آن موقع اینها را نگفتهام، حالا هم نمیگویم تا یک فرصت دیگر.
.
تن، چند قدم پیش از آن که به عنوان تن شهروند تعریف شود، به عنوان تن انسان تعریف میشود. آدم چند قدم پیش از آن که به عنوان شهروند تعریف شود، جانوری است که قادر به تعریف هویت خود است؛ هویت جنسی، هویت جنسیتی، هویت فردی، و قادر به تشخیص تفاوت میان این هویت و هویت برساخته و بازسازی شدهی اجتماعی خود است. تنشی که میان «آدم» با هویت شهروندیاش درمیگیرد، چند گام پیش از آن که برای سهمبندیهای اقتصادی اجتماعی باشد، به دلیل ناهماهنگی تعریف فرهنگ از تن شهروند در تقابل با تعریف آدم از تن «خود» درمیگیرد؛ تعریفی که همیشه با همان قطعیت و صراحتی که فرهنگ برای تن شهروند تعیین میکند، تعریف نمیشود اما آنقدر قطعیت و صراحت دارد که روشن کند این تن همان تنی نیست که فرهنگ گفته «هست و یا باید باشد.»
این تن، تنی که هویتش را چشم درونی و بر اساس هویت همین تن تعریف میکند، با مرزبندیهای احمقانهی فرهنگهای حاکم تصادم میکند. با اینحال، گاه به خود میآید و مرزها را به چالش میکشد.
این چالش، ماهیت عمل سیاسی دارد، اما هنوز با حوزهی معمول سیاست در عدالت اجتماعی فاصله دارد. این گونه از چالش، که نامگذاریها و نقشدهیها و رقص میان دوگانهی زن و مرد جامعهی رسمی را سست میکند و فرو میریزد، قصد ندارد با این دوگانه معامله کند و یا سهمی برای خودش بگیرد و ماجرا را رها کند و برود. نقشهای معمول این دوگانه را زیر پوشش عدالت اجتماعی تثبیت نمیکند. انکار میکند. به چالش میکشد، و نامگذاریهایی که بر تن شهروند شده خط میخورد. مرزهای تن یا شکسته میشود یا میرود که شکسته شود.
حالا این شکستن، لزوماً مسؤولیت و وظیفه و عشق و ضرورت همه نیست.
اما اگر قرار باشد اعلام کنیم مرزهای تن در یک متن شکسته شدهاند، باید این شکسته شدن را در آن متن نشان بدهیم.
اما آن دسته از شعرهای شاعران زن جامعهی رسمی که مضمونی شبیه به دیدگاههای جنبش زنان ایران دارد، کاری به شکستن مرزهای تن ندارد. بیشتر قصد دارد قوانین موجود را اصلاح کند. این شعرها حتی اگر در شعر از مرحلهی اعتراض آنقدر پیش بروند که شاعر را، وسط موقعیت نابرابر در تختخواب و خیابان، و در حال حمله به موقعیت نابرابر، تبدیل به کنشگر اجتماعی بکنند، کاری به تن و تعریفش و مرزهایش ندارند.
باور اول این شعرها، نقش متفاوت زن و مرد جامعهی رسمی است. بعد، به نابرابری موجود بین این دو نقش توجه میکنند، و به این نابرابری اعتراض میکنند. در ادامه، و در زمان حال، حمله میکنند به این عدم برابری. اهمیت این حمله و شکستن نابرابری میان نقشهای زن و مرد جامعهٔ رسمی به جای خود اهمیت دارد اما به معنای شکستن مرز تن نیست و هیچ ضرورتی ندارد که برای القای اهمیت به یک شعر، که کار خودش را در حوزهی خودش خوب انجام میدهد، بگوییم این شعر مرزهای تن را می شکند، در حالی که آن شعر، قوانین راهنماییرانندگی و مقررات شهری معطوف به حقوق زن و حقوق مرد را می شکند، و خیلی هم خوب کاری میکند که می شکند.
شعر گراناز موسوی چیزهایی شبیه به برنامههای جنبش زنان را به زیبایی تصویر می کند اما کاری به هویت تن و مرز تن ندارد.
شعر پگاه احمدی کاری به هویت تن ندارد. با همان مفاهیم عدالت اجتماعی «جامعه به شهروند زن جامعهی رسمی بدهکار است» کار دارد و هیچ کاری با این واقعیت که زن تنش را بر اساس «خود»ش چگونه تعریف می کند، ندارد.
شعرهایی که صحنهي رابطهی جنسی را از چشم راوی زن توصیف می کنند تا در بیان امور جنسی ابراز شهامت کنند، هیچ مشکلی با تنی که هویتش را قوانین شهروندی تعیین کرده، ندارند. به تنشهای جنسی و جنسیتی کار ندارند، و در نقش «زن خوب شاعر»، غذاهای خوشمزه برای سلیقهی معمول جامعه میپزند.
این نگاه نه به تعریف تن در مسألهی کموبیش دست نیافتنی هویت تنی که قائمبهذات است نزدیک میشود، نه به تعریف تن در چارچوب دستیافتنی عدالت اجتماعی.
این اشاره اصلآً لازم نبود، اما دیروز در گفتگوی کامنتی با حجت بداغی، نویسنده، ایران، به عنوان نمونههایی از شعری که به تن میپردازد، از شعرهایی نمونه آوردند که صحنهی رابطهی جنسی را توصیف میکرد – هویت تن به شعر تنکامخواه ربط مستقیم ندارد. این کامنتها که بسرعت به حمله و فحاشی به من کشید، و تمام شد، و انگیزهٔ خوبی شد تا با حوصلهٔ بیشتری بنویسم که هویت تن، بهخصوص به شعر تنکامخواه هتروسکسیست که حتی تنکامخواهی دگرجنسگرایانه را نیز با تمام ظرفیتهایش به کار نمی گیرد، ربطی ندارد.
حتی عبارتهای کاوندهای مثل عبارتهایی که در شعر انسیه اکبری میآید، قاعده را بر رابطهی هتروسکیست میگذارد و هی با تماشای این رابطه از زخم بودن یا زخمیبودن خود میگوید و به ظرفیتهای رابطهی دگرجنسگرایانه بیرون از چارچوبهای هتروسکیست نزدیک نمیشود.
اما فریبا فیاضی که وقتی کشف می کند تن قادر است با کاربردهایی که دارد، تعریف شهروندی از تن را زیر سؤال ببرد، و از همینجا میتواند با دروننگری به تعریف دقیقتری از تن نزدیک شود، این کشف را به حساب خشم انقلابی خودش میگذارد و مسأله را تمام شده تلقی میکند، و در نتیجه، انگار که نتوانسته باشد.
تن میتواند با دروننگری خود را بازتعریف کند. جاذبهای که نوک پستان را به جانب نگاه مکنندهی تماشاچی پیداوپنهان میکشد، همیشه جاذب نیست. همه حفرههای تن همیشه و بهضرورت مکنده نیستند. حضور بیشتر از یک نفر، خود شخص، شرط لازم عمل جنسی نیست. حضور دو نفر دلیل موجهی برای پریدن به الاکلنگ سکس متعارف نیست. عمل جنسی فقط یکی از قابلیتهایی است که تن را به حرکت در میآورد، تنها قابلیت موجود تن نیست. تن، بدون درگیرشدن در عمل جنسی می تواند ظرفیتهای اروتیک داشته باشد. اروتیک بودن تن میتواند در درگیری تن با عضوهای درونی و بیرونی خود و دیگری نمایان باشد یا بشود. درگیر بودن یا درگیر شدن تن با تن دیگری، می تواند، و شاید، اروتیک باشد. درگیر بودن تن با تن جفت، یک درگیری کارخانهای و تولیدی است.
روابطی که به دنبال درگیری با تن دیگری به عنوان تن «جفت» و نه «تنِ یک دیگری» به وجود میآیند، به گرداب عدالت اجتماعی میغلتند و از هویت تن دور میشوند.
آنجا گراناز موسوی مینویسد …/در خشک سال تن/ آب از تناب می چکد/ … از مرز تن حرف نمیزند. او از ترکیبهایی استفاده میکند که برای گوش فرهنگ یادآور انعکاس آب و تن و در نتیجه بازتاب کنش جنسی است، و تصور شعر تنانه یا شعر تنکامخواه را به ذهن میآورند.
این شعر، با این برداشت نادرست فرهنگ نقد ادبی معمول، حیف میشود. بهتر است دوستان گراناز اجازه بدهند این شعر به نابرابریهای موجود در جامعهي رسمی، میان زن جامعهی رسمی و مرد جامعهی رسمی اعتراض کند. جامعهي رسمی به این اعتراضها نیاز دارد و بدون این اعتراضها فرهنگ قادر نخواهد بود وارد راهرویی بشود که مرزهای تن را آنجا می شکنند و از میان برمیدارند.
/
در خشک سال تن
…آب از تناب می چکد
پیراهنم زخم به زخم
از تن به تن دار و تنیدن به سینهی دیوار
بند به بند
خدا را بغل گرفته است
گراناز موسوی
/
بیدار میشوم صورتم را میشورم . مسوارک میزنم و دندانم درد میگیرد
آی ابسهی لعنتی
آی تنهایی بزرگ
تو نمیتوانی توی اتوبانهای این شهر لای پاهام را ببینی
و از تنهاییات مراقبت کنی
توی برجهای بلند شهر کشیک دستهایمان را نمیدهند
تا لبهای من به روی لبهای کسی که از جنس من بهتر است بیدار شود
هی تارا
ای کسی که میتوانی دوست من باشی
و به سادگی خودت عبور کنی
بیا و به دیوار اتاقم گوش کن
نمیتوانی
فرزانه مرادی
/
شصت و نه خوابیدهاند در چشمانداز دشت
و صلیبهایشان را فرو میکنند در هم به قصد قربت
آبهای آرام در تلاطماند تا رستنگاه مو
بیهوده نیست که تصویر مادرانۀ مرگ را
فرهیختهتر شست
دلاک
در جمعۀ سیاه
آه فلامینگو… فلامینگو
غرقه در اوهام و قی
انسیه اکبری
/
مشتریها برگردند
و برای بغلهایشان به فکر بغل دستیهای دیگری باشند
نه اینکه غمگین باشم
فقط منتظر هیچ اتفاقی نیستم
انگار که بدجوری زن شده باشم
برخلاف همیشه رام شده باشم
نگران کشیدگی عضلات پام شده باشم
از فرو رفتن در عمیق میترسم
نکند زندگیام را وقف آماده کردن شام کرده باشم
چشمهایم، چشمهایم را بدون پماد، نه نمیتوانستم آرام کرده باشم
فریبا فیاضی
/
سرمای زمستان سال گذشته برای برداشتن چیزی که جا گذاشته بود به پائیز حمله میکند
به پشت برمیگردم
و سرم زودرس میشود
آبریزش بینیام ارتباطی با آلرژی ندارد صرفا به همین راحتی نمیشود هر چیزی را به چیز دیگری نزدیک کرد
ارتباط مجرای دو جداره نیست که در خود داشته باشد
دخول و خروج انگشتهای استخوانی در سوراخهای مرکزی صورتم
آدولت کلد/ استامینوفن/ به دانه
بخور اکالیپتوس/
معجزهی نسخه در چیزهایی است که خوانده نمیشود
در قرصهای گوجهای و پرتغالی
در قرصهای برنج و پیاز موها
عطسههای ته گلویی در سطرهای سپید نسخهی پرتاب عفونتهای ویروسی را تلقین میکند
که همه انجام میکردند
و سلامتی را برمیگرداندند
فریبا فیاضی
.
ساقی قهرمان تورنتو سال ۲۰۰۸
Visits: 31