Skip to main content
از دروغ

تنها

توسط آوریل 16, 2023بدون نظر

وقتی کوزه‌های آب، سنگین، روی شانه‌هاتان بود

من با شما نبودم

وقتی کوزه‌های سنگین از روی شانه‌هاتان افتاد
.

ستاره‌های طاق وُ جفت را می‌شمردم
همین حوالی

زیر آسمانی
.

اقبالم گاه نیک می‌افتاد گاه بد

گاهی آنقدر بد که کسی کوزه‌ٔ آبی را زمین می‌گذاشت تا سنگی به جانبی که من‌ام پرتاب کند

Gildwood Village Scarborough 1996

دیدگاه خود را ثبت کنید