ما نازک بودیم دستی که ما را میخورد، زمخت بود
ما زیبا بودیم دستی که ما را میخورد، زشت بود
صدامان که درمیآمد، آواز میخواندیم، حزین
به پا، که بر سر ما میفشرد، هشدار میدادیم : نترکان زیبا را
حالاواینجا لانهی زنبور است
وزوزوز نیشوعسل دارد
تهران که دیروز باغ سینما بود و شیراز که باغ حافظ بود و مشهد که باغ انار بود و ارومیه که باغ انگور بود و اصفهان که عکس باغ در آب بود و کرمان که باغ چشم بود و آبادان که باغ آتیشا بود و تبریز که باغ شهریار بود و رامسر که باغ بیکینی بود، و
من که هیچ ندیده بودم زیرا جایی را نمیشد دید؛ درها بسته بود روی کوچهها
ما کلید خانهی خود را میخواستیم از خدا
ما کلید خانهی خود را میخواستیم از خدا و از ایشان
ما کلید خانه را میخواستیم،
زیرا
۱- ما را در خانه حبس کرده بودند
۲- ما را به خانه راه نمیدادند
۳- ما را گرفته بودند و راه نمیدادند
۴- ما را ول کرده بودند و راه نمیدادند
ما کلید را میخواستیم و دستهایی که ما را میخورد زمخت بود و ناخنهای دراز داشت و دیده بودیم
ناخنها را
.
شنیده بودیم از پوستهای پاره که ناخنها دراز درازند و برق میزنند
.
این صدا که بر سر ما میریخت با صدای این همه پا که ناگهان هجوم میآورد به حمله روی سنگفرش خیابانهای لخت سیمانی دراز،
در قلب ما گرپگرپمی، گرپگرپمی، گرپگرپ، و این صدا و این و این و این و آن همه با هم
ما گشنه بودیم
دستی که ما را میخورد، سیر بود
ما خوب بودیم
دستی که ما را میخورد، بد بود
میرقصیدیم مثل آب که از چشمه میتراود به ناز
دستی که ما را میخورد، شالاپ شالاپ به آهنگ مهیب، پا میکوبید
مهربان بودیم
دستی که ما را میخورد، موذی بود
خسته شدیم از این همه که ما را به دندان کشیدند خوردند به دندان کشیدند خوردند به دندان کشیدند خوردند
صدای ما زیر پایی که روی شهر راه میرفت بلند شد
صدای ما زیر پایی که روی شهر راه میرفت کُلُفت شد
صدای ما زیر پایی که روی شهر راه میرفت جیغ شد
صدای ما زیر پایی که روی شهر راه میرفت گریه شد
صدای ما زیر پایی که روی شهر راه میرفت هوار شد
صدای ما زیر پایی که روی شهر راه میرفت عربده شد
ریختیم بیرون
همه را ریختیم از شهر بیرون
دستی که ما را میخورد را ریختیم
ما حالا ماییم
حالا فقط ماییم
خودِ ماییم
ما را میخوریم ما که هنوز همان هنوزهمان هنوز
حالا کسی نیست اینجا،
ماییم
هستیم
ماییم که هستیم
همینایم که هستیم
درد که میگیریم از این میگیریم که به دندان، جگرِ ما را میکشانیم از سینهی ما بیرون
نوش که میکنیم خونِ جگر را، از سینهی ما نوش میکنیم خون جگر را
ما، دردیم درد، ماییم
خون و جگر را به دندان کشیده از سینهی ما بیرون
جویده به دندان،
فرو بردهایم به شکم،
که سینه و جگر و دست و دهن،
دور گلوییم
پاییم
فشرده روی سر ماییم
–
خرداد ۱۳۷۸
September 1999