حافظه چیزی است مثل طنابِ دار
.
پوست چیزی است که پاره میشود از هراس
.
چشم چیزی است که پنجه به دیوار میکشد
.
دست چیزی است که ندارم؛ چه بسته، چه دراز
.
با من بمان هر جا مثل خون، مثل خون که ناگهان دهن وا کرد
.
صدا بزن صدا بزن صدا بزن صدا بزن صدا بزن صدا بزن
.
پا چیزی است که میشکند هر بار
.
فرق سرم برای همین چاک چاک میشود
.
کمرم کجاست
کلمههای نحیف. کلمههای شکسته. کلمههای بسته. کلمههای بیرنگ کمرنگ بدرنگ. کلمههای تیز. کلمههای تلخ. کلمههای کنج دیوار. کلمههای سرد یخ زمهریر. من هیچ وقت جان نداشتم که بدهم بدهم. کلمههای ساکت. کلمههای مسکوت. کلمههای سکوت سرد سنگین. کلمههای بیصدای عبوس. کلمههایی که خراشیده، خونی. کلمههای سردرد سرگیجه. من هیچ وقت تو را نداشتهام بیرون از کاسهی سرم. بیرون از پوست، بیرون از ته جگر
.
تن چیزی است، اگر اینجا باشی، مثل جان
.
شیرین و بیحواس
شیرین و داغ
شیرین و شیشههای پر از چشمهای مخمل سیاه
.
هستم برای همین
دربان این درم
هستم برای همین که در را وا کنم
–
پائیز ۲۰۱۱
Visits: 60