Skip to main content
Photo by Saghi Ghahraman

دوازده شعر مشوّش هدیه به ساقی قهرمان

۱

شب
ظهر می‌شود

ظهر، زهر می‌شود
سرغشته، سرغردان، سربه‌غریبان

۲

از آفتاب،

تعیین صبح‌گاه

از ماه،

فتح شب

از باد،

وزیدن به اختیار

از من،

پستانی که شیر می‌خورَد

۳

باران

می‌بارد

پخش‌ می‌شود روی سنگ
.
برف می‌شود که پخش نشود روی سنگ

۴

شب

لمیده روی لایه‌های وهم

به صبح می‌گوید روزن شو

۵

از ستاره‌ها یکی دنباله‌دار است

بازمی‌آید

۶

روز

بیدار می‌ماند

اندوه مشکوک شب را از مهابت روشنایی محافظت می‌کند

۷

شکوفه، اولویّت اوّل‌اش هدایت شیرهٔ شاخه است به شیرهٔ جان
،
در گام بعدی، 

کش دادن زمان ِ پرپر شدن تا رسیدن بادی که پرپرها را دورتر بپرانَد
 برای سفر از ثبات
،
مورد آخر، ترکیب طعم با عطر است پیش از انتشار در هواهای غافل‌گیر

۸

راحتْ چیزی است شبیه خلاصْ!
به جمله‌گی پایان می‌دهد
.
من نا راحت ‌ام. ادامه‌ می‌دهم به جمله‌گی

۹

چراغ‌ها بی‌نوبت ‌روشن‌خاموش می‌شوند

منظره را سفید می‌کنند
سیاه می‌کنند
سفید می‌کنند
سیاه می‌کنند
در سر ِ من

۱۰

تاک می‌خیزد از خاک

انگورهاش را می‌خیزاخوابانشالَمانَد دورتادور سینه‌ٔ سرو
.
سرو، تن دارد، تاک دارد

انگور ندارد دارد

۱۱

کودکمی اگر می‌زایمت
.
مادرمی اگر می‌زایانمت
.

اگر چیزی در فاصلهٔ این‌وآن‌ای، کفش‌هات را از پا دست‌هات را از جیب در بیار گردن و شانه‌ها و کف پای هم را با کف دست اندازه کنیم
.
اگر خودمی، خسته‌ای.

بخوا
بخوا
بخوا
بخوا
ه
بخوا
ن
بخوا
ب‌
ب‌بین
.

۱۲

آدم اگر جهان را نخورد چه بخورد


ساقی قهرمان تورنتو از چهاردهم تا بیست‌وهفتم مارس دوهزاروبیست‌وچهار

Visits: 28