من صاحب رنجی یکتا و خجستهام
رنجی از آن گونه آگاه به تشنگی
که چشم را رو به سوی درون میچرخاند
رنج من از جنس تنی است که از کسی زاده نشده و کسی را نزاییده و هیچگاه از کسی زاده نخواهد شد و هیچ گاه کسی را نخواهد زایید
؛
تیغی پیوندهای من را با چیزهایی که خاطرات مناند، قطع میکند
بیداری من سرشار از سیلهایی است که جاری میشود میبرد ما را به زیر ِ زمین
با این حال
وقتی من را روی صحنه میبرند
آرام مینشینم
–
۲۰۱۱
Visits: 39