یکبار یکتن از یکروز پرید
تابید دورِ دو مُچ، و اینجا، و شهر، و هیچوقت، و غُربتِ نبودِ خواهشِ تن و خون
این پنجره را وا) از دیوار و عشق و چشم
بیراهههای خندیدهی کوه کوه کوه کوه که صاف
رفتم و ترس) رفتم صاف) رفتم ترس)، رفت و گلو که پنجره میخواست
برای پریدن) پایین) گلو) ؟ گرفت) !
میانِ هوا
گرفت
روی خیابانِ (کهنه و آفتاب خوردهٔ ) کجا؟
اسمش چی بود)
گلو)
هنوز)
این همه کوچهباغهای سبز شکیلِ خاکخوردهی چرخیدهی خیابان که راست میرود میرود سنگین و نردهها و پل و دریا و، پرید)
سرگیجه پیچید گرهگره یک روز و یک تن یکباره
پرید
پخش، روی سقف خانهی خیابانح اسمش چی بود)
هنوز) دریاکنار جزر میکند اینجا و اما و نگفت به من هیچوقت کنارش پوشیده از من است و
یکبار، پشت) یکبار، پرده)
یک تن و یک روز چرخاند عشق) عشق) را دور مچ هر دو دست و پرید) پخش شد) مثل بوی ماه) و پرید) هر چه بود نشد) شد) نشد) شد) نشد
یکبار یکتن پرید یکروز، و پخش،
مثل بوی ماه) سیاه) جهنم) شهر کهنه) خوب. خب.) شهرِ خلِ خاک بر سرِ خراب)
یک بار) فقط) پرید
تمام شد شب شد یک تن
–
آذر ۱۳۸۵
December 2006
Visits: 54