دست نخورده، تکان نخورده، تکه تکه نشده، پاره نشده، از هم نپاشیده
با تمام رگها و پیها
سنگ، نه
از سیمانام
.
.
.
.
این سرها را من بریدهام
دستها را به گردنها دوختهام
پاها را من قلم کردهام، از زانو
به سوراخِ شکم فرو، من، من، کردهام
گوشها را دهن کردهام، من
.
.
من کردهام دهنها را کاسهٔ چشم، که بریزند اشک، زبان که میریزند
.
سینهها را من کمر کردهام اینگونه
کفلها را گونه کردهام من
،
چون من، منام
یکپارچه، تکّه تکّه نشده، پاره نشده، وصل، با تمام رگوپیها،
از سیمان
.
بنشین توی دستم
دستم ابریشم است
جهان، جهنّم است
باور نکن
تلخ است
بهار، زمستان است
باور نکن،
زیبا است
.
در شهر سنگ میخورد به شیشه دلنگرانی. میدانم. باور نمیکنم.
.
توی آینه میبینم
دوست دارم
.
لبهایم را میبوسم به دهان میبرم
دوست دارم
.
طعم تریاک دارم
دوست دارم
.
صدایم نمیشنود سیلِ سال جاری را
سگ شده این سال، میگیرد
،
بگذار بگیرمت دوباره
آغوشم وا شده، راست میگفتی، دست ندارم
.
مردها از کنار، به زمهریر میروند
زنها از کنار، به زمینهٔ تکرا را ر
جهان به من نزدیک نمیشود از جنگل اگر شهر خالی نمیشود از جنگل
.
راه به من نمیبَرَد که سرْ بُریدهام دستْ کندهام دستْ کردهام توی گلوها
،
میخواهی ؟
بخندی؟
بعد گریه کنم ؟
کم نیاورم ؟
.
بازی از آن سر آغاز نمیشود
از این سر آغاز میشود که هنوز
بوی جهنم میدهی
قهقهه قهقه (خندهٔ شیرین زیباست) (صدای خنده، مکتوب که میشود، زشت میشود زیبا؟)
اما، یادم آمد، حالا، بازی،
داور، کجای جایش کرده شد اگر خواهر خود را کردم وقتی خواهرم خواهرِ مرا کرد میان گریه، و
هقهقه هقهق
چرا غیر قابل قبولام اگر از بوق سگ خوابم نمیبرَد، اگر میبود؟
پول خونِ کهرا میدهم دندانهایم را که میدهم؟
.
تهران که خانه نیست !
.
اگر دروغ بگویم ! نوش چه کسی کف میزند برای جشن جگر؟
.
چیزی هستم بین این دو تا نه با شما حال میکنم نه با ما،
باور نمیکنی؟
به گونههای گُر گرفتهات نگاه کن ! شمع شدهای. آب شدهام.
من حقیقت خودمام
.
کاغذ ندارم بنویسم چقدر دلم برای شما
[گاهی تنگ میشود] [گاهی نمیدانم]
نگرانم
.
از احوالاتتان خبر به باد صبا بدهید
.
خدا کند واصل نبوده باشید
به غفلتِ غربت
یا غربتِ غفلت، مثل من
.
اینها را مینویسم که بدانی پُرم لببهلب از تکّهتکّهنبودگی
.
تکان نمیخورد تنم سرم سخت سنگین است،
.
شاد، زهرِ ماری است، نوش! توی پیاله،
تنها !
.
فارسی خطخطانِ غریبی است
،
گاهی وصل میشود
،
گاهی قطع میشوم
واوِ تو از جانبِ راست به میمِ من نمیچسبد؛ چکنم با تو ؟
واوِ تو، از جانبِ راست، به میمِ من نمیچسبد.
چکنم با تو ؟
.
سَرَت از اینجای فارسی در نمیآید
وا ویلا
اوینا، ایشته
ایشته، چالارام
آچیکآچیک گوزلره باکارام باکارام
بیردَن بیرَه، کان آغلا
گول، بیردَن بیرَه شاشیر، بِنِی ده
گول !
آغلا !
شیمدی ! هح ! چالارام میزنم به سیم میزنم به ساز
آغلا شیمده بیرگوزل !
گولْ، سونرا !
.
یورولمادممی ؟!
.
هَحْ
هجّی میکنم
صدایم را میگیری
حرفهایم را میزنی
حرفهایت را میگیرم، میزنم صدایت را
.
تهران چرا تپید میان حرفم از تو که حرف میزنم ؟
.
لای قهوهٔ قجر افتادم
افتادم
.
تیغ برمیدارم
یاد سرت میافتم
دست میبرم به سرم
.
خندانخندان سرخ میشوی توی صورتم
یاد سینهات میافتم
میافتم
.
باور نمیکنی؟
شش دست اگر داشته باشم نمیکنی؟
شش سر از سرم بیرون زده،
نمیکنی؟
یکبار باور نمیکنی؟
شش بار نمیکنی؟
شش بوسه روی گردنت بگذارم، باور میکنی؟
از حقیقت تو حرفی نمیزنم
اگر بزنم از آب در میآیی دروغ
د
و
ر
میشوی
شکلِ دور نیست
همین است که هست
دال واو ر مثل م ن
تکّه تکّهام؟ راحت شدی؟
.
اینجا شعر تمام میشود
.
.
.
این حقیقت من است
چیزی از خار، چیزی از خدا، چیزی از خودم که آیندهام از روزگاران گذشته،
غریبام
.
آینده آن ورِ گذشته نیست
آینده آن کسی است که میآید همچنان که میآید میآید از حال نمیگذرد
.
دلشوره دارم از همین آ
از همین نمیگذرمها
…
اکتبر ۲۰۰۶
Visits: 39