فاجعه تکّه تکّه است
از آنسوی زمان میریزد
خون میریزد روی گلو به استخوان میریزد
دست را گم میکند به پا میزند به زانو میزند زانو را نمیزند
زانو را تکّه تکّه میزند تکّه تکّه جوانه میزند
جوانه را میزند جوانه را نمیگذارد بزند
میزند جوانه را نمیگذارد بزند
جوانه که میزند دوباره میزند
فاجعه فاجعه را میزند
غوغا از ته یک روز سفید درخشان فسفری فاجعه
میزند به شریان گلوهایی که روبروی هم گاو میشوند ماع میکشند
صدابهصدای هم
به صدای فاجعههای هم
به صدای فاجعههای هم از تهِ روز فسفری ته اتاقهای پر ارواح بیروح
ماع میکشند با چشمهای درشتِ سیاهشدهٔ سورههای از دیشبِ رگ
در انتظار فردا شب است که بزند
من همیشه، نه، من هرگز، نه، من گاهی، نه، من الان، نه، من دیشب، نه، من صبح ِ سحر، نه، من سر ِ اذان ظهر
نه، من در فاصلهٔ دیشب تا سر ِ صلاتِ ظهر
نه،
من الان
نه،
من بعدها
نه،
بعدها
نه،
من
بعدها دوباره گلوی تو را به دندان میگیرم
الان در فاصلهٔ تا بعدها گلوی من را تو را به دندان میگیر
من گلوی تو را به دندان میگیر
گلوی من را به دندان بکیر
به دندان به کیر به دندان بگیر
من گلوی تو را به دندان میکیرم
گلوی تو را با دندان میکیرانم تا کلاهک از سرم بیرون بزند بزند بیرون
این فاجعه از بیرون میآید
فاجعههای درونی یکپارچهاند
تورنتو ژوئن ۲۰۲۲
Visits: 58