به مرده که دست میکشی زیر دستت نفس نمیکشد.
سرمایش که به دست مینشیند نمینشیند.
چشمهای مرده به جستجوی دستِ روی پوست، نمیدود.
چشمهای مرده وا که میماند خیره میماند.
بسته که میشود بسته میماند.
مرده دست به چیزی نمیمالد، نه به خود نه به خاک.
.
من که بمیرم دست نمیمالم.
.
به صدایی که از دور میآید یا از پشت سر، گوش نمیدهم.
.
پشت سر، پیش رو است، پیش رو، پشت سر است و روی من به هیچ طرف نیست وقتی که چشمهام از چشم خالی و از هر طرف هیچ طرف را نبیند.
.
همین هیچ که سنگینتر از همهچی است، مرده است.
.
مرده هیچ نیست. و همین که هست هیچ است که نیست. همین زندگی است هیچ نیست وقتی هیچ باشد.
.
هیچ، همین مردهبودن است.
.
زندهبودن هیچ نیست اگر که هیچ از این دست مالیدن و گوش سپردن و چشم چرخاندن نباشد. این لیوان شیر که ریخت و پا و دامنام را خیس کرد، مال من نیست. من که نیستم، لیوان شیر که هست، مال من نیست. من مردهام، لیوان شیر مال من نیست.
.
حالا که مردهام، شیر، مال من نیست.
.
من، وقتی که نیستم، مال من نیست.
.
من که هستم، وقتی که نیستم، من نیست.
.
نیست همین است که هست.
.
همین است که نیست.
.
همین که هست، نیست.
.
همین است که نیست.
.
همین منام که نیستم حالا و از حالا من نیستم و از حالا تا بعد، هر چه هست، نیست. هر چه هست، هست. من نیستم. من نیستم هر چه هست هست. من نیست. مال من نیست.
.
ناگهان یک قدم از همین جا به هیچ کجا برنمیداری و هیچ چیز از حالا به بعد هیچ چیز نیست. بعد دیگر بعد نیست. همین است که هست. همین که هست نیست. مال من نیست. من نیست. من همینام که نیست. حالا دیگر نیست. بعد دیگر نیست. دیگر دیگر نیست. نیست هم نیست. نیست نیست. هست نیست.
.
دست که میبری ببینی چیزی هست یا چیزی نیست، دست نیست. چیزی نیست. هیچ چیز نیست. هیچ نیست. نیست هم نیست.
.
نیست، نیست.
–
۲۰۰۴
Visits: 67