Skip to main content

همجنسگرایی روی مرزهای جنسیتی بازیگوشی می‌کند

 

… اما آیا ناچار است از شیوه‌های زن/مرد فرهنگ مردسالاری الگو بردارد ؟

دگرجنسگرایی از زمانی که به یاد دارد با همجنسگرایی به یک دلیل موهوم در کش‌واکش است و همین یعنی همجنسگرایی  پدیدهٔ تازه نیست. این تقابل حتی شبیه به جنگ صاحبان ثروت با محرومان از ثروت نیست، یعنی چیز خاصی که با به رسمیت شناخته‌شدن همجنسگرایی از چنگ دگرجنسگرایی بیرون کشیده شود در کار نیست.  سؤال این است که  یک- چرا این جنگ وجود دارد،
دو- اساس این جنگ چیست،
و اضافه‌براین، دگرجنسگرایی که وانمود می‌کند همجنسگرایی پدیده است، و تا تبدیل به واقعیت روزمره و جایگرفته و توجیه‌شده بشود زمان می‌برد، چقدر بازارشناس است!
یعنی در نهایت ریاکاری امکان را با شیوه‌های گوناگون به تعویق می‌اندازد. به تعویق می اندازد تا مانع کشف حافظه‌ای شود که معلوم می‌کند همجنسگرایی اصلاً پدیده نیست چه تازه چه کهنه. قدیمی‌ترین متونی که به زبان‌های مدرن ترجمه شده‌اند، می‌گویند همجنسگرایی همزمان با دگرجنسگرایی وجود داشته است. اما همجنسگرایی هم بی‌تقصیر نیست. وقتی دگرجنسگرایی چهرهٔ متعجب به خود می‌گیرد که اینها دیگر از کجا آمده‌اند‌، همجنسگرایی، اگر باور کند و روی صندلی متهم بنشیند و ساده‌دلانه برای دگرجنسگرایی دلیل ارائه کند، در تقصیر دگرجنسگرایی سهیم شده است. زورگویی هم پدیدهٔ تازه‌ای نیست. تنگ‌نظری هم پدیدهٔ تازه‌ای نیست. تحریف تاریخ هم تازه نیست. اصولاً هیچ چیز تازه‌ای در جامعه‌ٔ انسانی وجود ندارد. همه‌چی بازمصرف همان چیزهایی است که همیشه بوده و گاه کمابیش متداول یا کمابیش منزوی می‌شده است.

اینکه همجنسگرایی نداند چطور و با چه منطقی اعلام حضور کند هم تازه نیست، اما تازه‌نبودنش دلیل به‌حق بودن این برخورد گیج نیست. اتفاقی که در جامعه‌ٔ امروز ایران می افتد، یعنی رفتار خنده‌دار دگرجنسگرایی در مواجهه با همجنسگرایی و سودجویی ِ زن/مرد  پرتوقع دگرجنسگرا زیر ماسک بلاهتی که در برابر همجنسگرایی روی صورت می‌گذارد هم تازه نیست.

اما مردم تازه در سی سالهٔ اخیری که در تقابل با جمهوری اسلامی به همهٔ انواع روشن‌فکری‌ها دست زده‌اند،  دلیل موجهی به نام جمهوری اسلامی برای عقب‌ماندگی خود پیدا کرده‌اند. مسأله این است که جمهوری اسلامی هیچ چیزی را که مردم نخواسته اند نتوانسته بهشان قالب کند، و فقط چیزهایی را که مردم دوست داشته‌اند و موافقت کرده‌اند به حلق‌شان فرو کرده است. یکی از این چیزها هم دورویی و دوگانگی در برخورد با برابری حقوق بشری است. توجیه درستی نیست اگر بگوییم این مردم حتی حق ساکنان پایین و بالای شهر را هم برابر نمی پسندند، چطور می‌شود توقع داشت حق دگرباشان و دگردینان و دگرزبانان و دگراندیشان و همهٔ دگران را به رسمیت بشناسند. باید توقع داشت و می‌شود توقع داشت. همین مردمی که برای هیچ کاری از جمهوری اسلامی اجازه نمی‌گیرند جز برای تعیین اندازه‌های رواداری در برخورد با دسته‌بندی و طبقه‌بندی جنسیتی و گرایش‌های جنسی و هویت جنسیتی، بدنهٔ روشن‌فکری و پیشرو این جامعه را می‌سازند، بدنه‌ای که آنقدر از سلامت فکر دور است که تصویرش دلخراش شده است.

وقتی ناچاری همه‌ٔ راه‌ها را امتحان کنی، به این فکر هم ناچار دست می‌اندازی که اصلاً چه لزومی دارد به این قشری که نام‌ خود را روشن‌فکر گذاشته‌اند، تو هم بگویی روشن‌فکر؟  آیا جامعهٔ دگرباشی هوس نمی‌کند فکرروشنی‌های خودش را بسازد و به فرهنگ فقیر دگرجنسگرا عرضه کند؟

و اگر بخواهد بکند، آیا بهتر نیست به ذات خود، یعنی ذات انسان دگرباش نگاه کند؟ از سر تنبلی به اولین چیزی که دستش می‌رسد، یعنی قالب‌های از پیش‌ساختهٔ فرهنگ دگرجنسگرا دست نیندازد؟

یعنی چه و چرا زن‌های همجنسگرا ناچار باید مردانه بشوند و مردهای همجنسگرا ناچار باید زنانه بشوند و راهی نیز به‌جز تقلید شیوه‌های بناچارِ صورتک‌های مچالهٔ فرهنگ دگرجنسگراهنجار پیدا نکند؟

مرد همجنسگرا تفاوت‌اش با دیگران در مرد-همجنسگرا-بودن است نه در شباهت‌اش به زن دگرجنسگرا. اگر مرد همجنسگرا سلیقهٔ رنگین‌تری برای استفاده از کلمات دارد و ظرفیت بیشتری برای درک ظرافت در زیبایی دارد و اگر روان و روحی  بازیگوش دارد و می‌تواند میان مرزهای فرهنگ جنسیتی رفت‌وآمد کند، به دلیل شباهت به زن‌ها نیست چون زن‌ها در فرهنگ دگرجنسگرا به اندازهٔ مردها در فرهنگ دگرجنسگرا ذهنِ  تنگِ محدود به چارچوب‌های معمول دارند و به جایگاه فرهنگی خودشان میخ‌کوب شده‌اند. در جایی که مرد دگرجنسگرا به هیچ قیمتی راضی نمی‌شود ماتیک بزند و خط‌چشم بکشد، هیچ زن دگرجنسگرا نیز راضی نمی‌شود زیبایی یک ریش تُنُک را روی صورت خود تحمل کند و با پاهای نتراشیده پیراهن به تن کند.  تفاوت زن و مرد همجنسگرا با مرد و زن دگرجنسگرا در توان و ظرفیت انتخاب مستقل کدهای رفتاری است، نه در شباهت تصنعی به یکی از دو نماد جنسیت جامعهٔ دگرجنسگرا.

و اگر فرهنگ همجنسگرایی مایل است چیزی را به فرهنگ دگرجنسگرایی یاد بدهد، بهتر است خود از شیوه‌های دگرجنسگرایی تقلید نکند.

مرد و زن همجنسگرا شیوه‌های خود را دارند. می توانند شیوه‌های خود را با توجه به طبیعت حسی و جنسی خود نام‌گذاری کنند.

اگر مردان همجنسگرا امروز نام همجنسگرایی را از همهٔ زمان‌ها بلندتر به‌گوش‌ها رسانده‌اند، چرا از شیوه‌های زن جامعهٔ دگرجنسگرا استفاده می‌کنند. زن‌ها خود در راهی که قدم گذاشته‌اند هنوز دچار لکنت‌اند.  مرد همجنسگرا چرا با شیوه‌های زن جامعهٔ دگرجنسگرا طلب حق می‌کند؟

چیزی که زن‌ها را حتی در بهترین موقعیت‌ها همیشه در جا میخ‌کوب کرده،  ترس ِ از-دست-دادن است. زن جامعهٔ مردسالاری هنوز تعیین نکرده در ازای چیزهایی که مایل است به دست بیاورد چه چیزهایی را حاضر است از دست بدهد. یعنی هنوز آماده نشده تا  برای چیزی بجنگد و هزینه بدهد. حتی حاضر نشده  برای به دست آوردن آن چیز، که استقلال عمل است، بخشی از امنیت وابستگی را از دست بدهد. یعنی زنان با نام خودشان تنها، سیر نمی‌شوند، باید نام پدر یا شوهر، یا حتی مادر را قورت بدهند تا سیر شوند.

تقصیر همجنسگرایی این است که به همان اندازهٔ زن دگرجنسگرا از از-دست-دادن می‌ترسد و هنوز تعیین نکرده است در جنگ با فرهنگ، آیا حاضر است از دست بدهد یا نه.

شاید در این رابطه، هیچ چیز به اندازهٔ تماشای این عجیب نباشد که آن چیزی که همجنسگراها، دقیقاً مثل زن‌های دگرجنسگرا، دلهرهٔ از-دست-دادنش را دارند، همان چیزی است که برای از-دست-دادنش تلاش می-کنند. اگر  زن-هایی که، در حال مبارزه با فرهنگ، هنوز خود را به نام‌هایی که فرهنگ روشان گذاشته صدا می‌کنند متهم به بی‌حواسی می‌شوند ، همجنسگرایی هم به همان اندازه، وقتی به  آغوش همان فرهنگی که از آن انتقاد می‌کند،  پناه می‌برد تا کسب احترام کند، فراموش‌کار است، و سزاوار انتقاد است چون همجنسگرا، بر خلاف زن دگرجنسگرا که در بریدن از فرهنگ ،ارثیهٔ پدر و شوهر و مادر را از دست می‌دهد،  با بریدن از این فرهنگ هیچ چیزی از دست نمی‌دهد. همجنسگرایی، بر خلاف فرهنگ برساختهٔ زنانگی و مردانگی، قائم به ذات خود است.

تورنتو، زمستان ۲۰۰۸

Visits: 26