Skip to main content

چرا هویت جنسی جنسیتی و ابراز آن اهمیت دارد؟

چرا هویت جنسی جنسیتی و ابراز آن اهمیت دارد؟ مثلن برای یک همجنس‌گرا چرا هویت‌های دیگرش، مثل حرفه و موقعیت‌های اجتماعی‌اش مهم‌تر نیست؟ اگر نیست. هتروسکسوئل‌ها معمولن وقتی از هویت‌شان حرف می‌زنند در مورد اینکه چه گرایش جنسی‌ای دارند حرف نمی‌زنند.

جامعه‌ی جهانی، و نه فقط ایران، این باور غلط را دارد که همه‌ی مردم دگرجنسگرا هستند مگر این که خلافش ثابت شود. در یک چنین شرایطی‌ است که برای یک همجنسگرا اثبات این باور غلط ضرورت می‌یابد. اگر این باور نبود، همجنسگراها هم ضرورت خاصی در ابرام به ابراز هویت همجنسگرایی پیدا نمی‌کردند. خیلی ساده است. شما روزنامه‌نگار هستید. وقتی مردم با شما دست می‌دهند، اگر با شما به عنوان خلبان هواپیما و رفتگر شهرداری دست بدهند، شما بلافاصله اصلاح می‌کنید: نه، من روزنامه‌نگار هستم، خلبان هواپیما نیستم، رفتگر شهرداری نیستم. یا، نه، من ایرانی هستم، پاکستانی نیستم. یا، نه، من شعله هستم، شاهین نیستم، حتی، شهره هم نیستم، شعله هستم. منظورم این است که جامعه‌ی همجنسگرا، وقتی که با اصرار بر هویت همجنسگرای خود تکیه می‌کند، دارد اشتباه جامعه‌ی دگرجنسگرا در یونیوفرمه کردن جامعه و  همسان‌سازی افراد همجنسگرا به نفع جامعه‌ی دگرجنسگرا را اصلاح می‌کند. این اشتباه، در طول سالیان، به قیمت مسکوت گذاشته شدن هویت و موجودیت جامعه‌ی همجنسگرا تمام شده است. به خاطر این اشتباه، نیازهای ویژه‌ی همجنسگراها به نفع نیازهای فردی و جمعی جامعه‌ی دگرجنسگرا در نظر گرفته نشده؛ نه تنها در نظر گرفته نشده، که زیر پا گذاشته شده. صدای همجنسگرا و سخن همجنسگرا به گوش جامعه‌ی دگرجنسگرا نرسیده. این یک جور محکومیت مادام العمر است، محکومیت به سکوت، به محرومیت، به هدر رفتن عمر، به از جان گذشتن برای راحت‌طلبی روزمره‌ی دیگران. در مقابل این اشتباه که به قیمت “یک عمر و یک زندگی” برای همجنسگرایان تمام می‌شود، همجنسگرایان هر جا فرصت پیش می‌آید سعی در اصلاح این اشتباه می‌کنند. برای یک همجنسگرا هویت همجنسگرایی بیشتر از حرفه‌ی مهندسی راه و ساختمان اهمیت دارد، چرا که این هویت همجنسگرایی است که وقتی انکار شد فرد همجنسگرا امکان قدم گذاشتن در عرصه‌های زندگی اجتماعی را از دست داد، و یا، این هویت همجنسگرایی است که وقتی انکار شد نیازهای طبیعی و انسانی‌ فرد همجنسگرا هم انکار شد. بنابراین اول باید این هویت از تله‌ی انکار جامعه‌ی دگرجنسگرا بیرون بیاید. یک مثال ساده این است که یک همجنسگرا تا وقتی اعلام نکند که همجنسگرا است، در یک جمع دوستانه نمی‌تواند جای طبیعی خود را پیدا کند. یک زن همجنسگرا، علاقه‌ی جنسی‌اش به زن‌ها است، به مردها علاقه‌ی جنسی ندارد. با مردها می‌تواند رفیق و دوست باشد، اما نمی‌تواند دیت بگذارد و سکس داشته باشد. پس نگاه یک زن همجنسگرا در یک جمع به گوشه‌های متفاوتی از سالن می‌افتد درست برعکس زاویه‌هایی که برای زن دگرجنسگرا چشمگیرند. آینده، به شکل ازدواج با یک مرد، و زن یک مرد بودن، و همسر یک مرد بودن، و جنس ظریف بودن، و دلبری کردن یا مادری کردن برای مردان دور و بر، آن شیره‌ای  نیست که بشود روی سر یک زن همجنسگرا مالید. شیره‌ای که به درد صورت و سر زن همجنسگرا می‌خورد فقط از سوی یک زن دیگر تولید می‌شود. خب این یک تفاوت بزرگ است، و اگر توجه نشود، روابط یک زن دگرجنسگرا و یک زن همجنسگرا در یک جمع، با هم، و در ارتباط با مردان دگرجنسگرا و همجنسگرا، به هم می‌ریزد. یک مرد همجنسگرا و یک مرد دگرجنسگرا ویژگی‌های متفاوت دارند. یک مرد همجنسگرا علاقه‌ای به داشتن سبیل کلفت و ریش بلند ندارد. از نشستن روی صندلی‌ای که پیش از او زنی روی آن نشسته بوده هیچ احساس خاصی پیدا نمی‌کند. در واقع، حجابی که یک زن در مقابل یک مرد همجنسگرا رعایت می‌کند تا به خیال سیستمی که می‌خواهد ارتباط آتش را با پنبه محدود کند، اصلن دیده نمی‌شود چون برای یک مرد همجنسگرا، زن اصلن ابژه‌ی جنسی نیست و بعد این همه تقسیمات اتوبوس شهری و کلاس دانشگاه و کارمندان زن و مرد، همه در فضایی که همجنسگراها زندگی می‌کنند، جوک می‌شود. این واقعیت که این تقسیمات در فضای یک جامعه‌ی دگرجنسگرا هم معنی ندارد، بحث دیگری است، اما ارتباط با یک زن برای یک مرد همجنسگرا تصویری کاملن متفاوت از آن چیزی است که برای یک مرد دگرجنسگرا است.

در جامعه‌ی ایران، اگر دقت کنید، رفتارهای اجتماعی، موقعیت‌های اجتماعی، ساختار سیستم اجتماعی، مشاغل، تقسیم مشاغل، تقسیم حریم‌های اجتماعی همه بر اساس این پیشداوری بنا شده که در این جامعه نیمی از جمعیت زن و نیمی از جمعیت مرد است، و این دو مثل قفل و کلید باید هی در هر فرصتی در همدیگر بچرخند. اما این تعریف کامل نیست. بخشی از یک جامعه را زنان و مردانی تشکیل می دهند که جنسیت‌شان به قطعیت مرد یا زن است و بخشی از جامعه را زنان و مردانی تشکیل می‌دهند که در قالب بدن زن، هویت جنسیتی مردانه و در قالب بدن مرد، هویت جنسیتی زنانه دارند، و بخشی از جامعه را زنان و مردانی تشکیل می‌دهند که ترکیبی از جنسیت مردانه و زنانه‌اند، و بخشی از جامعه را زنان و مردانی تشکیل می دهند که جنسیت‌شان قطعیت مردانه یا زنانه دارد و گرایش‌شان به همجنس است. اعضای جامعه دگرباشان جنسی، یعنی همجنسگراها، دگرجنسگونه‌ها، و دوجنسگراها، و دوجنسگونه‌ها با تاکید بر هویت جنسی پیش و بیش از هویت حرفه‌ای، اشتباه یا انکار آسیب‌رسان جامعه‌ را با انگشت نشان می‌دهند و سعی در اصلاح‌اش داند.

 حالا این ساختاری که بنا بر دگرجنسگرا بودن صِرف جامعه پایه‌ریزی شده، زندگی همجنسگراها را به سادگی دشوار می‌کند. (ما به این شرایط در صورتی دشوار می‌گوییم که در نظر نگیریم یک همجنسگرا بر اساس قوانین این جامعه، محکوم به اعدام است، یعنی در شرایطی که ما خود را در یک اجتماع منصف و دوستانه ببینیم، شرایطی که از سوی دگرجنسگراها به ما تحمیل ‌شود “دشوار” است، اما شرایط کنونی،  مرگبار است.). این دشواری تنها در صورتی آسان می‌شود که هویت همجنسگرایی به صراحت اعلام شود، یا مطرح شود، و بر اثر این پیگیری، در نظر گرفته شود. چرا یک دگرجنسگرا چنین اجباری را حس نمی‌کند؟ و چرا یک دگرجنسگرا به هویتی که بر پایه‌ی حرفه‌اش یا مذهب‌اش، یا ایدئولوژی‌اش کسب می‌کند بیشتر بها می‌دهد تا هویت دگرجنسگرایانه؟  چون یک دگرجنسگرا این هویت را کسب کرده و توی جیب‌اش گذاشته، و همراه با آن، هویت دیگران را هم توی جیب‌اش گذاشته. نیازی ندارد که اعلام کند.

فکر می‌کنی فعالین جنبش زنان ایرانی به اندازه‌ی کافی به مسائل زنان لزبین و میزان آزارهایی که در جامعه می بینند حساسیت نشان می دن؟

نه، فعالین جنبش زنان ایرانی به مسایل زنان لزبین اصلن اهمیت نمی‌دهند، اما وقتی با آن بخش از جنبش که در فضای آزاد غرب کار و فعالیت می‌کند تماس گرفته می‌‌شود، و کمکی خواسته می‌شود، بسیار مؤدب و انسانی و حرفه‌ای عمل می‌کنند. نیازهای زن‌های لزبین، با نیازهای زنان دیگر متفاوت است، آنچه در برنامه‌ی جنبش‌های متعدد زنان آمده، با تمرکز به مسائل خانوادگی و اجتماعی زنان دگرجنسگرا تهیه شده. شرایط زندگی در ایران و در میان جوامع ایرانی خارج از کشور برای زنان لزبین سخت و آزاردهنده است. با وجود آشنایی اندکی که از همجنسگرایی زنانه در بین مردم هست، زنان لزبین و نیازهاشان برای بقیه‌ی مردم شناخته شده نیست و با وجود فشارهای روانی که به زنان لزبین بعد از و در صورت افشای گرایش وارد می‌شود، نمی‌شود از زنان لزبین توقع داشت که آشکارگری و اطلاع‌رسانی کنند. فشار شدیدی که زن‌های لزبین به خاطر ازدواج اجباری تحمل می‌کنند، حتی وقتی فقط حدس همجنسگرایی همراه می‌شود، خطر از دست دادن خانواده و خانه و کار و محیط اجتماعی را همراه دارد و به پارک-خوابی و انگشت‌نما شدن و تهدید به تحویل به نیروی انتظامی و بقیه‌‌ی حواشی منتهی می‌شود. با وجود این که فعالان حقوق زنان به شکلی دوستان و آشنایان لزبین هم دارند و یا خودشان لزبین‌اند  و در گنجه‌اند، اما مشکلات زنان لزبین جایی در لیست دراز اولویت‌های جنبش‌های زنان ایرانی ندارد. فکر می‌کنم ما باز هم باید با نیرو و امکانات کم، بیشتر از این کار کنیم، در واقع، یک غیرممکن را ممکن کردن.

سازمان شما چه فعالیت‌هایی در زمینه‌ی آگاهی رسانی در مورد مسائل همجنسگرایان و ترانس‌جندرها انجام می‌ده و با چه مشکلاتی روبه رو است؟

سازمان دگرباشان جنسی ایرانی، ایرکو، با انتشار مجله‌ی چراغ و وبسایت سازمان، وبلاگ فارسی سازمان، و از طریق سخنرانی‌ها و گزارش‌ها، و خود من به شخصه و جدا از فعالیت سازمان، با مدیریت وکالتی صفحه‌دگرباش رادیو زمانه (یعنی به نمایندگی گروهی از همجنسگرایان ایرانی) با تالیف و ترجمه و انتشار مطالب مربوط به همجنسگرایان و دگرجنسگونه‌ها (ترانس‌جندر‌ها) مسایل و مشکلات و مشخصه‌های زندگی همجنسگرایان و دگرجنسگونه‌های ایرانی را مطرح می‌کنیم و در همین مسیر، اطلاعات لازم در مورد این شرایط را به خود همین جامعه هم می‌دهیم.  به جز این بخش از فعالیت که به آموزش و آگاهی‌رسانی می‌پردازد، ما به پناهجویان همجنسگرا و دگرجنسگونه در کشورهای ترانزیت نظیر ترکیه و در کشورهای پناهنده‌پذیر نظیر هلند کمک‌های حقوقی، مالی، و درمانی می‌کنیم. نیازهای پناهجویان همجنسگرا و دگرجنسگونه وقتی ناچار از ایران خارج می‌شوند و مثلن به ترکیه یا به کشور اروپایی می‌روند، وحشتناک زیاد است و روحیه‌شان وحشتناک بد است، به شدت تنهایند. شاید حتی بشود گفت در کشورهای اروپایی وضع پناهجویان دگرباش بدتر از ترکیه است. با یک برهوت مواجه می‌شوند. کمک‌های حقوقی خیلی زیاد نیاز دارند. در اروپا و امریکا بدون وجود وکلای مهاجرت نمی‌شود پناهندگی گرفت، و معمولن این وکلا از وضعیت دگرباشان در ایران فقط اطلاعاتی در حد سرتیتر اخبار دارند. اگر پناهجویی خودش پولی با خودش نیاورده باشد جا و  غذا و  دارو نمی‌تواند تهیه کند. در ترکیه، فشارهای مشابه و  رفتارهای هوموفوبیک شبیه به ایران پناهجوها را آزار می‌دهد و همینطور نیاز مالی. ما در سازمان از امکاناتی که داریم در نهایت ممکن استفاده می‌کنیم که به این نیازها جواب بدهیم. مشکل بزرگ ما کمبود نیرو و کمبود بودجه و کمبود منابع آموزشی است و سعی می‌کنیم همه‌ی این‌ها را تامین کنیم. در همه‌ی موارد عاجل موفق هم می‌شویم، اما باز هم نیاز داریم و باز هم کم داریم و باز هم کابوس کمبودها را داریم.

.

پی‌نوشت – یادم نیست کی این مصاحبه را با من کرد و چه سالی، اما از شکل جواب‌هایی که داده‌ام باید حدود سال‌های ۲۰۱۰ یا ۲۰۱۱ باشد. 
بیشتر عبارت‌ها را به همان شکلی که آن روزها معمول بود، حفظ کردم. برای نمونه، الان هویت جنسی اهمیت ندارد، هویت جنسیتی کاربرد دارد. دگرجنسگونه و تراجنسی دیگر کاربرد ندارد و معادل انگلیسی ترنسجندر رایج است. دوتایی جنسیتی دیگر قطعیت ندارد و بی‌جنسیتی، یا نادوتایی جنسیتی، و معادل انگلیسی‌اش، نان‌باینری کشف و شناخته شده و خیلی گره‌های دشوار در درک هویت شخصی را آسان کرده است – ساقی قهرمان ژوئیهٔ ۲۰۲۳ تورنتو

.

Visits: 19