Skip to main content

چیزی شبیه جان را به چیزی شبیه لب رسانده

 

با یکی که باشم، عشق، نمی‌کند

 

من می‌کنم، عشق، نمی‌کند

 

عشق اگر بکند، با من که یکه‌ام می‌کند

دو تا که هستیم، نمی‌کند

 

من که می‌کنم، عشق، نمی‌کند

 

عشق که می‌کنم، عشق را نمی‌کنم

 

وقتی که می‌کنم من‌بازی می‌کنم

عشق‌بازی نمی‌کنم

 

عشق، بازی نمی‌کند

عشق می‌کند، اما بازی نمی‌کند

 

اگر بکند، عشق نمی‌کند

 

عشق، عشق که می‌کند، بازی نمی‌کند

 

یکه که باشم و یکی یکی که باشیم، عشق، می‌کند، یکی یکی می‌کند

 

می‌نشینیم یا نمی‌نشینیم یا نشسته ننشسته دراز می‌کنیم خود را به آن طرف که آفتاب رفته است و
این طرف که رفته است و
سایه، سایه انداخته، دراز، در خط آفتاب، که رفته، و سایه،
که انداخته سایه را،

و هر کدام از آن‌طرف که هستیم و آن یکی نیست که باشد،
انگشت‌ها را از خواب بیدار می‌کنیم،
عشق می‌کنند

 

ما در دو سوی دو راهیم و بی‌سبب در دو سوی دو راه‌ایم
زیرا راهی که می‌شویم، هر یکی یک راهیم و
هرچند هرازچندی به راه روانیم، اما
به هم نرفته‌ایم و به هم نمی‌رویم و به هم راه نداریم و
هر کدام به دیواری از اتاق خانه‌ای تکیه داده‌ایم که به آن یکی اگر راه داشته‌باشد و راه اگر هم‌راه باشد و به آن دیگری که آن سوی آن یکی است راه بکشد،
عشق نمی‌کند

 

می‌کند، اما عشق نمی‌کند

 

عشق فقط با یک عشق می‌کند

 

یک اگر یکه نباشد، نمی‌کند

 

با ۲ تا ۲ تا نمی‌کند

 

سه تا که می‌شویم، می‌کند و

یکی از ما که یکه است، می‌کند، و

سرش رو به آن طرف،

که دو تا به هم میخ می‌شوند
و می‌کوبند

 

من بر‌می‌خیزم از جا
از کنار کاغذ و قلم و خامه و بیاض و سیاهی روی سفیدی و صدا در هوای بی سروبی‌پایی، که لپ-تاپ من است، و از کنار آن یکی که آن طرف نشسته و
می‌گوید عشق عشق عشق عشقعشقعشقعشقعشقعشقعشق
می‌روم،

می‌آیم،

می‌روم می‌آیم

 

می‌نشینم لب پنجره، پشت میز، دستم را ستون می

 

کنم دست دیگرم را از خواب بی

 

دار می‌کنم روی سی…

 

…نه حمایل می

 

گویم:

 

عشق، عشق نمی‌کند اگر ما بکنیم

 

بلند می‌شوم از جا و آن یکی را از جا بلند می‌کنم از پنجره پایین می

 

این عشق فقط همین است که دست است و دست می‌برد و دست من است و دست به من می‌برد و تن می‌خواهد و تن را تن می‌خواهد و تنها می‌خواهد و تن‌ها نمی‌خواهد و تن‌ها را تنها می‌خواهد و می‌خواهد بنشیند فقط با یک تن که تنِ خود من است بازی کند و
تمام گوشه‌های این تن را باحوصله باحوصله زیر و زیر و رو کند و بکشاند روی زبری‌ها و نرمی‌ها و شکلی از خط را بکشد تا این پایین و
از این پایین برود بالا
تلو بخورد
هیچ کاری نکند غیر از همین که هی برود با این کف دست از این جا

 

از این‌جا سر بزند

 

سر بزند به این‌جا

دست بزند
با سر انگشت بزند

دست را بکشد کنار

زبان با سر زبان بزند

زبان را تو بکشد

چشم بزند

سر بزند به آن جا که زبان می‌زند

از هر چه سر می‌زند تن بزند

تن که می‌زند دل بزند

دل‌دل که می‌زند جار بزند که سسّرم رفت! سسّرم رفت! این سرم سر رفت

 

سر، که رفت، از دل، زده باشد، از دست و سینه و من و لب، دلزده باشد

 

از جا برآید که بیاید به هم بزند

 

پا بکوبد به زمین، از اتاق بیرون بزند، بزند به آن اتاق، روتختی را پس بزند

خف کند زیر آن روتختی، نفس بزند،
ول شود بی‌که چکش به من به تن من

 

 

.

 

 

 

نشسته می‌مانم در همه‌ی احوال و نگاه می‌کنم این

 

 

.

 

 

 

می‌خندم این

 

من نمی‌کنم این

 

عشق را نمی‌کنم

 

.

 

 

من‌بازی می‌کنم من نمی‌کنم بازی نمی‌کنم

 

اسم آن چیزی که عشق می‌کند عشق را، من‌ است

 

چشم‌ها و پاها را، سر زانو و بازوها را، می‌گذارم زیر باد پنکه،
هر کس از راه برسد از خواب می‌پرم جیغ می زنم که جان را به لب رسانده‌اند و اند و به لب به لب رسانده‌اند و اند و …

 

غیب می‌شوم از پیش چشم، خالی می‌شود دست از چنگه‌ی مو

 

می‌مویم می‌گویم به‌لب به‌لب رسانده به‌لب رسانده به‌لب به‌لب رسانده

 

چیزی شبیه جان را به چیزی شبیه لب رسانده

 

 

 

 

.

 

 

 

به لب رسیده چیزی

 

از من چیزی به لب رسیده
به این لب رسیده

 

 

.

 

 

لوله می‌شوم از زیر باد پنکه بیرون،

نمی‌شوم

 

حالا نمی‌شوم

 

اگر بشوم، عشق، عشق می‌کند

 

چرا بکند؟
من نمی‌کنم عشق چرا بکند؟
چی را؟ کی‌ را؟

 

مرداد ۱۳۸۲
August 2003

 

 

Visits: 17