قانون دارد. جمله را طبق قانون میسازد. مطابق قانون کلمه را به جمله راه میدهد. اگر غیر از این عمل کند، متن دیوانه و شیزوفرنیک میشود/خوانده میشود. گوش شخصی را میرماند. از گوش عمومی رانده میشود. زبان مجموعهی قراردادهایی است که در یک چرخه (که گاهی نمیچرخد) فرهنگ را میسازند تا زبان را بسازد. فرهنگ، نماد چهار دیوار درهم رفته است که (بعضی) از اعضای جامعهی تحت تکلف (فرهنگ) را پناه میدهد. حبس میکند، [حذف میکند]. کلمهها، مثل آحاد اجتماع، اگر از چهارچوب فرهنگ به در روند، رسوایی به بار میآورند، رسوا میشوند. برای ادای کلمات غیرقانونی، که ابزار کش آمدن فرهنگاند، باید جنگید. گاهی باید سر داد. گاهی به چیزهایی تن داد که تن را زخم میکند.
زبان مجموعهی قراردادهایی است که هیچ لزومی نمیبینند به اطلاع همهی ما برسند. این قراردادها، نانوشته، قانون ثبت شدهاند. اگر به این قانون رأی ندهیم، قانون نیست که از اعتبار میافتد. در قدم اول ما از اعتبار افتادهایم. ما در نقش افراد بیاعتبار جامعه از فرهنگ کلمات و اسامی فرهنگی یا کلمات و اسامی معتبر فرهنگ بیرون رانده میشویم. در حاشیه قرار میگیریم. حذف میشویم، یا میبرندمان زیر ذرهبین.
زبان رسمی ما را از خود میراند. به ما میخندد، همانجور که به همهی دزدها، دیوانهها، بیمارها و بیاعتبارها میخندد. ما پا را که از چارچوب امن [ناامن] فرهنگی بیرون میگذاریم، قدری از امنیتش را دزدیدهایم. بخشی از نظم جامعه را تارج کردهایم.
اعضای رسمی جامعه، افراد متعهد به فرهنگ، حتی اگر کدهای زبان رسمی را تأیید نکنند، از آن تبعیت میکنند. ما، افراد غیررسمی جامعه، به این کدها/قراردادها اعتراض میکنیم. این اعتراض همیشه با مشت گره کرده بیرون نمیآید. گاهی مشتی میشود که از جیب بیرون نمیآید و دست در دست دیگران نمیگذارد. ما، یعنی جامعهی اقلیتهای جنسی، که کدهای مرسوم را تأیید نمیکنیم، به ناچار، و بهاختیار، کدهای خودمان را میسازم. زبان اقلیت، یا زبان اکثریت پنهان را میسازیم.
پنهانی بودن این زبان طبیعت این زبان است. آشکار نمیتواند بشود. اگر بشود، اگر کلمات زبان جامعهی اقلیت، در ملاء عام به گفتگو درآیند، غوغا میشود. میریزند، میگیرند، میزنند، میبندند، آویزانش میکنند تا خفه شود و ساکت بماند.
پنهان ماندن، یکبار آزادی خلوت را به زبان جامعهی پنهان هدیه میدهد تا این زبان ببالد و تولید زبان بکند. یکبار هم آزادیاش را سلب میکند، در تاریکی و در تنهایی و اسیر نگاهش میدارد. این زبان جسور است، اما شرمگین است. بیپرده است، اما عذرخواه است. بیکله است، نابلد است، اما پرشور است و در هر مرحلهای از سواد، بیسواد است. راه و چاه نمیداند. راه و چاه دانستن همیشه در حریم زبان رسمی است که اتفاق میافتد. بیرون از آن حریم، سمک عیار، که از تمام سوراخها سر بیرون میکرد، در خیابان و در وسط ظهر که زمان/مکان رسمی است، راه/چاه گم میکرد. گم کردن راه/چاه آنقدرها که به نظر میآید بد نیست. فقط سرگیجهآور است. دوباره باعث شرم حضور میشود؛ چیزی که جامعهٔ اقلیتهای جنسی مایل است برای به دست آوردن حقوق شهروندی از آن عبور کند.
باید. باید کسانی پیدا شوند از میان ما و این زبان را، زبان جامعهی اقلیتهای جنسی ایرانی را، فرهنگ کلمات و کلمات اهدایی این جامعه را به زبان، آشفتگی و اغتشاشی که در دستور زبان مرسوم فارسی ایجاد کرده را، و ناهمزمانی ادبیاش با جریان ادبیات رسمی [حتی ادبیات غیرسمی جامعهی رسمی و نیز ادبیات آلترناتیو در مقایسه با ادبیاتی که توسط اقلیتهای جنسی خلق میشود، رسمی به شمار میآید] در سه دههی اخیر را شناسایی کنند، ارزیابی کنند، کدهای قراردادیاش را کشف کنند، و فرهنگش را از روی کدهای زبانیاش ترسیم کنند تا بدانیم این جامعه در نهایت سلامت چقدر بیمار است و زخمهایش در کجای سلامتش جا گرفتهاند. تا بدانیم در دو سه دههی آینده به کدام سمت و سو قرار است برویم؛ در حال حاضر، حال ما در این قافله بسیار مشوش است. به زبانی خودساخته سخن می گوییم. تنهاییم. در جمع، و در جمعهای بیرون از جمع خودمان اگر به زبان خودمان سخن بگوییم تنها میمانیم، یا مرکز جمع میشویم و دوباره تنها میمانیم.
باید کسانی پیدا شوند از میان خود ما و زبان رسمی جامعهی رسمی ایرانی را زیر ذرهبین ببرند، ارزیابی کنند، کدهایش را کشف کنند، فرهنگ بیحوصله و بیمدارایش را افشا کنند، مهربانیها و رواداریهایش را اعلام کنند تا زبان جامعهی رسمی از بینبست بیرون بیاید. این زبان/فرهنگ رسمی ایرانی مثل گربه در سهکنجی دیوار گیر کرده است. خطر آن هست که هر آن از ناچاری برگردد به روی اقلیتهای غیررسمی پنجه بکشد. (این جمله در واقع یک جور یوفوریسم است چون زبان/فرهنگ جامعهٔ رسمی خیلی وقت است مثل گربه در سهکنجی دیوار گیر کرده و خیلی وقت است که دارد به صورت ما پنجه میکشد و حالا وقت آن است که…).
این زبان، زبان رسمی، که حدود آزادیها و مسیر زندگی ما را در چارچوب ظرفیت خود تعیین میکند، باید ارزیابی و افشا شود. زبان فارسی، البته که قابلیت راست گفتن دارد اما در یک معاملهٔ نه چندان پنهان با فرهنگ، قرار به دروغ گفتن گذاشته است. ظاهر و باطن را پیدا/پنهان میکند. امکان بازگیری ایجاد میکند. امنیت بازی را سلب میکند. حضور و اعتقادات داخل جامعهی خود را انکار میکند و حضور این افراد/اعتقادات را در متن جامعه منع میکند. در اینجا زبان مکتوب و زبان محاورهی فرهنگ رسمی متفاوت عمل میکنند. کون و کونی که اجازهی ورود به زبان مکتوب رمان و روزنامه ندارد، در زبان محاوره مورد مصرف عام و روزانه دارند. اگر زبان مکتوب کلمات را ازمتن حذف میکند، زبان محاوره افراد را از کوچه و محله و خیابان حذف میکند. برای جلوگیری از این خشونت باید میان ظاهر و باطن فرهنگ رسمی، بین زبان اکثریت [اقلیتی که رسمی است] و زبان اقلیت [اکثریتی که غیررسمی است] توازن ایجاد کرد. در حال حاضر رشتههای ارتباطی قطعاند. قطع ارتباط همیشه برای بدنهی جامعه معنای خطر، معنای بیماری مرگبار دارد. چون شاهد خطریم، نیاز به رفع خطر داریم. افراد، ناچار، از زبان به زبان به کلمه به گفتار تن میدهند. تن اما در چهارراههای فرهنگی زبان سردرگم میشود. حافظه به دروغ گفتن میافتد. ذهن مشوش میشود. دیالوگ، که قرار بود ایجاد شود، نمیشود، قطع میشود. ما روزهی ارتباط میگیریم. به جای حرف زدن دهن وا میکنیم میخندیم. لوله میشویم میخندیم. گریه میکنیم میخندیم. فراموش کردهایم که «زبان» ابزار ارتباط است. که زبان ابزار ارتباطی خوبی است. بهترین وسیله است. اولین وسیلهی ارتباطی است. با نوک پستان که تماس میگیرد، ناگهان شیر جاری میشود. با انحنای گلو که تماس میگیرد، دستهای افتاده بلند دور شانه میپیچند. لبهای کس که مماس میشود، راه خود را تا خود ذهدان وا میکنند. با سر کیر که تماس میگیرد، کیر از جا میجهد. با کف دست که تماس میگیرد، انگشتها برای نوازش وا میشوند. زبان، ارتباط میگیرد و آنچه را که میخواهد میگیرد. تماس زبان با تن ذهن را به حرکت وا میدارد. دل را، اگر حواس فرهنگیاش شروع به دروغ بافتن نکند، به دلهره میاندازد. ارتباط زبانی، مستقیم است، عاری از اشتباه، عاری از شکّ. نوک زبان که میمالد، هرچه از جا بجهد یعنی خواسته است که از جا بجهد بیشکّ. یعنی زبان چیزی در گوش پوست گفته. پوست، شنیده. پاسخ، رسیده است. ارتباط بیواسطه، بیحساب و کتاب، بیکلک و دوراندیشی، بیاحتیاط. زبان وسیلهی ارتباط است. بهترین وسیلهی ارتباط است. با پوست که تماس میگیرد اگر پوست ناجور باشد، زبان تلخ یا ترش میشود، به حفرهی دهان برمیگردد، حالش بد میشود، مزهی پوست ناجور را تف میکند. بیرون میخزد لبها را از مزهی پوست ناجور پاک میکند، باز در دهان پنهان میشود. پوست ناجور نیز، پاسخ نمیدهد مورمور میشود، به هم کشیده میشود. پوست ناجور غلت میزند میرود برنمیگردد. برنمیگردد بگوید حالا دوباره بیا زبان بریز. یک ذره بالاتر، ببینم اینجا چه جوری است. پوست که بدش بیاید از تماس با زبان، حنجرهاش میغرد، از لذت به ناله نمیافتد. این یعنی ارتباط مستقیم. بدون مداخلهٔ احتیاط، بدون مداخلهی شکّ. زبان باید به طبیعت زبان نزدیک شود تا فرهنگ، قابلیت اتساع را پیدا کند. زبان اقلیت غیررسمی که به دلیل نیاز طبیعی و به دلیل اختیار، ساخته شده چیزی از زبان سرخ وام گرفته است. در زبان رسمی اما زبان سرخ در حد ابزاری برای ادای کلمه پایین آمده است. ابزاری بی احترام، بی استقلال. عضوی که سر سبز را بر باد میدهد اگر به قانون برساخته عمل نکند. عضوی شده که اگر از دهان بیرون بزند، نشانهی بیادبی است، یا عدم بلوغ؛ برخوردی که با گفتار یا ابراز هویت اعضای جامعهی اقلیتهای جنسی میشود. ادبیات تولیدی اقلیتهای جنسی ایرانی مسؤولیت دارد در زمان اکنون ناهنجار، با تکیه بر صداقت غریزی زبان، و ایجاد توازن در قراردادهای زبانی، زبانی کارآتر و باهوشتر باشد، فرهنگساز باشد. شاید بشود گفت آشکارسازی فردی در شرایط فعلی میتواند جای خود را به آشکارسازی فرهنگی/زبانی بدهد. باید این زبان را، زبان ادبیات جامعهی اقلیتهای جنسی را، پالود، ساخت، پرداخت، و آشکار کرد. اسم نویسنده هر چه میخواهد باشد، مهم نیست. اسمی است که میتواند اسم هر کسی باشد که به رشد این زبان کمک کرده است. باید زبان را بالاند و برای فرهنگ امکان رشد ایجاد کرد تا امکان ابراز هویت فردی ایجاد شده باشد. باید ادبیات خوب، ادبیات خوب تولید کرد. تولید ادبیات خوب گاهی از اولویتهای اول است، و زبانساز.
سخن سردبیر
ساقی قهرمان
مجلهی چراغ، سال دوم، شمارهی بیست و دوم
نوامبر ۲۰۰۶ آبان-آذر ۱۳۸۵
Visits: 37